تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

16 بهمن ماه 1402 - 5 ماه فوریه 2024

حملهء «صادراتی ها» به تلویزیون «من و تو»

عبدالستار دوشوکی

تعطیلی پخش ماهواره ای تلویزیون «من و تو»، همزمان با آغاز «دههء زجر»، روزنامه های حکومتی و رسانه های رژيم اسلامی را بسیار خوشحال کرد. پیمان جبلی، رئیس صدا و سیما، که از ذوق زدگی و خوشحالی در پوست خود نمی گنجید، تلویزیون من و تو را «فیک» و «مزدبگیر خارجی» خواند و خدا را شکر کرد که پر بیننده ترین و «مزاحم ترین» تلویزیون برون مرزی برانداز تعطیل شد. فحاشی و ادبیات زنندهء بقیهء  رسانه های رژیم کودک کش - مثل کیهان، فارس و تسنیم و ایرنا و غیره - نیز حاکی از خوشحالی همهء آنها بود.

بنده بارها در بارهء «عوامل صادراتیِ دو زیست» و طاووس های علّیین رژیم (اپوزیسیون فیک، مثل مهاجرانی، گنجی، عالی پیام، سروش) که در لباس به ظاهر اپوزیسیون به خارج از کشور روانه شده اند نوشته ام و سخن گفته ام. حال می بینم یکی از آنها بنام علی افشاری، که ۵ سال قبل از انقلاب به دنیا آمده، در سوزش نامه ای تحت عنوان «پیرامون تعطیلی شبکه من و تو»، دقیقاً مانند مقامات رژیم اسلامی و رسانه های وابسته، همان ادبیات فحاشی و دروغ و تهمت و اتهامات مختص رژیم و عوامل آن را بکار برده است. در حالی که خودش در زمان رژیم گذشته پنج سال بیشتر عمر نداشته، اما به طرز مضحکی خود را شاهد و راوی مستند تاریخ قلمداد کرده و «من و تو» را متهم می کند و می نویسد:

«بخشی از مخاطبان عام را که از قضا اطلاعات تاریخی هم نداشتند و از شدت ظلم و فشار جمهوری اسلامی به تنگ آمده بودند، دچار ابهام و آشفتگی در تشخیص می‌کرد. آن طور که نتوانند صلاح خویش را بازشناسایی کنند».

این نگاه قیم مآبانه و آخوندی و به سبک «انجمن های اسلامی»، مبنی بر این که مردم قدرت و شعور بازشناسایی صلاح و مصلحت خویش را ندارند، دقیقاً از وابستگان رژیم و کسانی که سر سفرهء آن بزرگ شده اند بر می آید و ابداً قابل تعجب نیست. علی افشاری دقیقاً ادعای خبرگزاری فارس و رئیس کمیسیون امور داخلی کشور و شوراهای مجلس را تکرار می کند.

آقای افشاری جزو نویسندگان انگشت شماری است که برای نوشتن مطالب سفارشی پول دریافت می کند. وی که توسط دیگر صادراتی ها در رسانه هایی مانند ایران اینترنشنال برجسته شده است، پول های کلانی از این تلویزیون بخاطر مصاحبه دریافت می کند. اما هرگز از ایران اینترنشنال نپرسیده که «آبشخورش» کجاست. وی که پای ثابت تلویزیون ایران اینترنشنال است می نویسد:

«بی‌گمان سرمایه‌ گذاران من ‌و تو‌ دوستدار مردم ایران نبودند؛ مغرضان پشت ‌پرده‌ای بودند به دنبال اهداف منفعت ‌طلبانه‌ء خود که آینده‌ء دموکراتیک و سعادتمند ایران و رفاه ملت برایشان اندک اهمیتی نداشت».

باید گفت: جل الخالق! این اراجیف و مهملات فقط از یک صادراتی فاندبگیر کاسب کار بر می آید و بس! آقای افشاری اگر ذره ای صداقت داری از ایران اینترنشنال بپرس بودجه ٢۵٠ میلیون دلاری آن را کدام کشور تامین می کند؟ این در حالی است که آقای کیوان عباسی در سه برنامه (به نام «در جست‌ و جوی یک رویا») توضیح دادند، و همچنین در برنامهء دو ساعت و نیمه تلفنی «اُمید اِ اِم» با بینندگان (طرفداران و منتقدان) از سراسر دنیا با شفافیت و صداقت تمام توضیح دادند که بودجهء «من و تو» از چه منابعی تامین می شده است. این نوع شفافیت و پاسخگویی در برنامهء زنده بدون سانسور با مخاطبین در هیچ رسانه دیگری وجود نداشته و ندارد.

بنده هیچگونه خصومت شخصی با آقای افشاری ندارم و وقتی که به لندن آمده بود وی را برای صرف چلوکباب به رستوران ایرانی دعوت کرده بودم. همانگونه که با اکبر گنجی زمانی که از زندان آزاد شد و به لندن آمد با هم چلوکباب خوردیم. لذا در ابتدا نگاه و رویکرد بنده به "صادراتی هایی" که هوشمندانه و با اهداف خاصی به خارج "صادر" شده بودند مثبت و خوشبینانه بود؛ که باید به خودم بگویم ای دل غافل!

جالب اینجاست که صادراتی های اصلاح طلب، از نوع پاسدار سابق یا اعضاء انجمن اسلامی های رژیم، بعد از خروج از کشور، با کمک سازمان هایی نظیر نایاک، برندهء جایزه هم می شوند و در رسانه هایی که توسط صادراتی های ماقبل آنها قُرُق شده اند، برجسته می گردند تا اینگوی ادعای فضل کرامات و "خدمت" بکنند.

در مهر ماه ١٤٠٠ نیز در مقاله ای دوستانه از آقای افشاری درخواست کردم دست از ایجاد تفرقه و ترهات "آخوند شاد کن" بردارد. اما ظاهراً نرود میخ آهنین در سنگ. زیرا این جماعت صادراتی مأموریت ویژهء خود را دنبال می کنند و، بجای مبارزه با رژيم اسلامی، تمام هم و غم خود را به کار می گیرند تا «رژیم پهلوی» را سرنگون کنند.

از عکس العمل امثال پیمان جبلی ها کاملاً مشهود است که نه تنها تلویزیون «من و تو» مردمی ترین و پرطرفدارترین تلویزیون فارسی زبان برانداز بوده است، بلکه آب را دقیقا همان جایی ریخته که بدجوری می سوزد. بنده با کمال احترام به بقیه رسانه ها، اکنون که پخش ماهواره ای من و تو تعطیل شده است، بدون هیچگونه توقع و یا چشمداشتی می توانم شهادت بدهم (به دور از مطلق گرایی) که مدیران و کارمندان من و تو نه تنها در فرهیختگی، متانت، مهربانی و  ادب و احترام سرآمد بودند بلکه با وسواس تخصصی (professionalism) استانداردهای بالای حرفه ای را در همهء امور رعایت می کردندد و، برخلاف رسانه های انگلیسی، آمریکایی، عربستانی، آلمانی، فرانسوی و هلندی و غیره، تأکید عملی و پافشاری خاصی بر روی منافع ملی ایرانیان داشتند، و به همین دلیل در جذب مخاطب ایرانی موفق شدند و خشم بزرگترین دشمن ایران و ایرانی را برانگیختند.

بنده، برخلاف «آمار الکیِ» آن تلویزیونِ «یک کلاغ چهل کلاغ»، آمار موثقی از بینندگان تلویزیون های فارسی زبان در داخل کشور ندارم، اما از مشاهدات خود می توانم موارد متعددی را ذکر کنم.

اولین مصاحبه نگارنده با تلویزیون های فارسی زبان ٢٠ سال پیش (سال ٢٠٠٤) در شهر سان خوزه در شمال کالیفرنیا با جناب آقای ستار دلدار (مدیر و مجری تلویزیون آپادانا) بود. از آن زمان تا به امروز با ده ها رسانهء کوچک و بزرگ فارسی زبان، و حتی با رسانه هائی مثل بی.بی.سی انگلیسی و الجزیره و ABC و غیره مصاحبه کرده ام.

 

به عبارت دیگر، علیرغم اینکه بنده تقریباً در همهء تلویزیون ها گاه گاهی حضور داشته ام اما موارد فراوانی را دیده ام که هموطنان، زمانی که در خیابان ها و اماکن بنده را دیده اند، بسویم آمده و گفته اند: «شما بلوچ هستید، ما شما را در تلویزیون من و تو دیده ایم". برای من شگفتی آور بود که انگار هموطنان ایرانی، و حتی افغانی، در انگلیس فقط تلویزیون من و تو را نگاه می کنند. حال بگذریم از اینکه من و تو در فضای مجازی مثل اینستاگرام بیش از سیزده میلیون مخاطب یا فالور دارد که میلیون ها بیشتر از آن تلویزیون «یک کلاغ چهل کلاغ» با بودجهء ٢۵٠ میلیون دلاری است.

کلام آخر اینکه کارمندان «من و تو» مجاز بودند حتی سگ های خود را به محل کارشان بیاورند که در کل بریتانیا استثنایی بود، که این نیز مزید بر علت و باعث افزونی خشم رژیم اسلامی و عوامل صادراتی آن شده است. اما بنده صدا یا عو عو این سگان را هرگز نشنیده ام. یعنی حتی سگان هم در آنجا با ملاحظه و مودب بودند. لذا نمی توانم این مثل معروف فارسی را بعنوان ختم کلام بنویسم: «در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت / این عوعو سگان شما نیز بگذرد».

بازگشت به خانه