تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

5 بهمن ماه 1402 - 25 ماه ژانویه 2024

سقوط رژیم؛ حاصل تلاش خودمان یا کنش بین المللی؟

نیما بهرامی

قریب پنج دهه ست که ما ایرانیان گمان داریم که، در مخالفت با حکومت خونخوار اسلامی، تنها نبوده و دول خارجی نیز در این امر همراه، همدل و هم سنگر ما هستند. گاه راه نجات خود را حملهء نظامی به ایران دانسته و با شدت گیری تنش رژیم اسلامی با جامعهء بین الملل، بارقهء امید آزادی در دل مان جوانه می زند. اما پس از چندی که مجددا از تنش ها کاسته می شود، ما ناامید گشته و منتظر فرصت بعدی می مانیم.

در این گفتار قصد دارم به این مبحث مهم پرداخته و تکلیف خود را با نقش غرب بر سر مسئلهء براندازی روشن نمایم.

در قرن بیستم ایرانیان جزو معدود کشورهای خاورمیانه و مسلمان بودند که تقابل فکری و فرهنگی با شهروند غربی حس نمی کردند. با برآمدن رژيم اسلامی و بروز شعارها و مواضع ضد آمریکائی ملایان، مردم ایران بیش از پیش حس قرابت و نزدیکی با کشورهای غربی پیدا نمودند. شعارها و عربده های خالی از شعور جماعت حزب اللهی، تبلیغات گستردهء رژیم در ضدیت با فرهنگ غرب، و ممنوعیت اندیشیدن و زیستن به شیوهء مغرب زمین، بیش از پیش مردم ایران را به ضدیت ملایان با تمدن غرب مطمئن ساخته است. اگرچه بعدها با ظهور مسئولین دو تابعیتی و همچنین مهاجرت و سرمایه گزاری فرزندان سران نظام به غرب، عکس آن ادعاهای تو خالی رژيم را عیان نمود.

به هر روی هر آنچه که توسط این قشر متحجر و عقب مانده ممنوع گردیده، از جانب ایرانیان با اقبال روبرو شده است.

 

نظام سیاسی و اجتماعی غرب در تقابل حکمرانی ملایان

مدت هاست که با آشکار شدن نتایج فاجعه بار حکمرانی رژيم اسلامی، گناه پدیداری این حکومت فقهی را بر گردن غرب می اندازیم و هیچ نقش و مسئولیتی را برای خود قائل نیستیم.

در اینکه قدرت های جهانی با ملایان بارها وارد معامله شده اند، تردیدی نیست. رسوائی ایران- کنترا یک نمونهء بارز آن است. می توان مثال های مختلفی از این نوع را بر شمرد. اما باید در نظر داشت که از این نوع روابط در جهان امروز، و در این سطح، بسیار شایع بوده و در روابط سیاسی و بین الملل امری طبیعی ست. اینکه ما را جهان به چشم یک کشور واحد ببیند و فارغ از حاکمیت دیکتاتوری و فقدان آزادی بیان و مشکلات داخلی ما، به منافع خود بیاندیشد و وارد معامله شود، مطلب غریب و عجیبی نیست.

براستی مگر زمانی که می خواهید خودرو یا ملکی را با شخص دیگری معامله نمائید، به میزان تعهد و مهربانی آن فرد با خانواده اش اهمیتی می دهید؟

فی الواقع، تنها نگرانی غرب در مورد ایران در قرن بیستم و در میانهء جنگ سرد آن بود که حکومتی کمونیستی در ایران بر سر کار نیاید. اینکه مردم ما در رفاه باشند و منافع ملی ما تامین شده و حقوق بشر در ایران رعایت شود، هیچگاه در صدر اهداف وزارت خارجه های دول غربی نبوده و نخواهد بود. بدیهی ست که در این زمینه هم هزینه نخواهند کرد.

پرسش اساسی اینجاست که آیا روسای جمهور آمریکا، در قبال براندازی رژیم ملایان در ایران دارای مسئولیت حرفه ای هستند؟ قطعا پاسخ این پرسش منفی ست.

منظور من مسئولیت اخلاقی نیست. چرا که سیاست نه کار خیریه است و نه هدف ش اخلاقیات و جوانمردی ست. در شرح وظائف یک سیاستمدار، از مسئولیت اخلاقی ایشان در قبال اتباع دیگر کشورها هیچ ذکری به میان نیامده است.

بگذارید بی پرده سخن بگویم. رییس جمهور آمریکا در قبال چه چیزی سوگند خورده است؟ نخست وزیر بریتانیا موظف به تامین منافع مردم کشورش که مالیات می پردازند می باشد یا اینکه می بایست حامی مردم مظلوم ایران باشد؟

اگر لیست کشورهای تحت ظلم و ستم را تهیه کنیم خواهیم دید که اتفاقا لیست بلند بالایی ست و ما تنها حکومت مستبد جهان را دارا نیستیم. برخی از این حکومت های استبدادی از چنان قدرت نظامی و اقتصادی بهره مند اند که اگر غرب هم ارادهء نجات آن مردم را داشته باشد حقیقتا کاری برای آنها از دست اش بر نخواهد آمد. این است که صرفا به حمایت های سطحی و بی اثر از حقوق بشر دست می زنند و از ایجاد هزینه برای ملت خویش پرهیز می کنند.

بعنوان نمونه، شهروندان کره شمالی، چین، روسیه و عربستان از دموکراسی بی بهره اند و در سطوح مختلفی از ظلم و ستم روزگار می گذرانند. رییس جمهور آمریکا باید حامی منافع مردمی که نمایندهء نظام سیاسی و فکری ایشان است و به دولت او مالیات می پردازند باشد و نمی تواند همچون رژيم اسلامی حامی مردم غزه و لبنان و یمن و ... گردد.

آیا این اخلاقی ست که سیاستمدار کانادایی منافع مردم کشورش را که به او مالیات میدهند رها نموده و به جای پیگیری خواسته های رای دهندگان کانادائی، به دنبال منفعت مردم بلوچستان ایران باشد؟

صدر اعظم یک کشور دموکراتیک همچون آلمان که تمامی رفتار، گفتار و تصمیمات اش تحت مراقبت مطبوعات آزاد است، آیا قادر خواهد بود که تصمیمی رادیکال (همچون حملهء نظامی) جهت آزادی و رفاه اویغورهای تحت ستم چین اتخاذ نماید؟

شاید بپرسید که چرا در عراق این تصمیم را گرفتند؟ می گویم اولا در جهت منافع ملی شان بوده و به خاطر کمک به ملت عراق نبوده. دوما مگر آن حمله برای عراق دموکراسی به بار آورد؟!

از سوی دیگر، در حکومت های دموکراتیک یک شخص توان تصمیم سازی در این سطح از هزینه بری را نداشته و ندارد. فقط در رژيم اسلامی دیکتاتور زده است که یک شخص توان اتخاذ تصمیم و اجرای بلادرنگ آن را دارد. همانگونه که پوتین عزم حمله به اوکراین را کرد و، یک شبه، جبهه جنگی نافرجام را به همراه تحریم های گستردهء بین المللی، پیش روی ملت ش گذاشت.

فرآیندهای تصمیم گیری در دموکراسی ها، همگی زمان بر، با تومأنینه، آهسته و کارشناسی شده بوده و هرگز یک فرد- ولو رییس جمهور آمریکا - نمی‌تواند تصمیمی خارج از ارادهء مردمان و شهروندانی که او منتخب آنان است را اتخاذ نماید.

هرگز قصد ندارم که غرب را از اشتباهاتی که تا کنون در قبال کشورهای جهان سوم انجام داده مبرا نمایم. بلکه تاکیدم بر مسئولیت پذیری خودمان است. اینکه تنها راه نجات ما، «ما» بودن مان بدون تمنا از خارجی هاست.

کودتاهای بسیاری که در قرن بیستم و توسط آمریکا و بریتانیا صورت گرفته و یا استثمار کشورهای جهان سوم در قرون گذشته، همگی نقاط تاریکی ست در تاریخ بشریت. اما همان تاریخ، تلاش های شکوهمند مردم آمریکا جهت کسب استقلال از انگلستان و یا تلاش مبارزان ایرانی مشروطه خواه و وقایع استقلال هند و سقوط رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی را هم در خود گنجانده است. همان تاریخ گواه است که در جنبش سیاه پوستان ایالات متحده، چه مایه مجاهدت و کوشش همگانی و هماهنگ صورت پذیرفت تا سیاهان آمریکا در اوان قرن بیست و یک، یک رییس جمهور سیاه پوست در راس هرم قوه مجریه ایالات متحده را تجربه نمایند.

ما بیش از اینها می بایست مسئولیت پذیر بوده و درک نماییم که نتایج افعال آنها آنقدرها هم در بدبختی ما موثر نبوده است. ما بر اساس تجربهء قرن های هفده و هجده جهان، غربی ها را مالک جهان دانسته و قدرت شان را بر وضعیت کنونی و آینده وطنمان، قادر مطلق می پنداریم. حال آنکه هرگز اینگونه نیست. جهان و مناسبات آن تغییر یافته و تسلط و برنامه ریزی برای کشورها، همچون قرون پیشین، آنقدرها هم سهل نیست.

آمریکا با صدام معامله می کرد. با حکومت پس از صدام هم معامله می کند. برایشان فرق ندارد که حکومت دست کیست و چه می کند. هر دولتی و هر ملتی تنها در بند سود خویش است و البته باید هم اینگونه باشد.

این بر ماست که منتخب خود را مطابق اصول مترقی و مدرن سیاسی انتخاب کرده و در مجامع بین المللی به نمایندگی از خود رهسپار نماییم. ما می بایست جهان امروز، علوم جامعه شناسی، اقتصاد و دموکراسی را شناخته و سپس به اجرای دقیق آنها در اداره مملکت خویش بپردازیم. هیچکس جز ما مسئول خوشبختی ما نیست. از هیچکس نمیتوان انتظار داشت که برای نان شب ما عرق جبین بریزد.

غرب صرفا داعیه اجرای حقوق بشر در جامعه خود را دارد. هیچ دولت و ملتی ضمانتی بابت اجرای مفاد اعلامیه حقوق بشر در سطح خاورمیانه و یا آفریقا را نداده است.

درست یا غلط شهروندان شان هم هیچ وظیفه ای برای خود در این زمینه متصور نیستند. هزینه دولت ها را مردمان می پردازند و البته که پرداخت کننده پول و مالیات به دولت، حق دارد شرح وظایف همان دولت را هم تعیین نمایند.

سیاستمداران غربی صرفا گوش به فرمان شهروندان، پرداخت کنندگان مالیت و رای دهندگان به خود هستند و این مطابق اصل دموکراسی ست.

اگر حکومت ما مجری، نماینده، تابع و مطیع شهروندان اش نیست، این مشکل ماست. اینکه رژيم اسلامی بی اجازهء ما به روسیه پهپاد و موشک می دهد، دلار به حزب الله لبنان و یمن و فلسطین و حشد الشعبی عراق می دهد، سی میلیارد دلار به اسد کمک می کند... همه ناشی از ماهیت غیر دموکراتیک نظام سیاسی ما است. اما این رویه در غرب چیز دیگری ست و نظام های سیاسی آنها نمی‌توانند با صرف هزینه اقدام به نجات ما از دست ملایان کنند. ضمنا ما تنها حکومت ظالم جهان را دارا نیستیم. شهروندان کشورهای دموکراتیک هزینه آزادسازی چند کشور را از دست دیکتاتورها باید بپردازند؟

به چشم خود تجربهء افغانستان را دیده ایم. میلیاردها دلار پول هزینه رهایی افغانستان از دست اسلام رادیکال شد. نهایتا هم حکومت جدیدشان را «جمهوری اسلامی افغانستان» نام نهادند! آنقدر فساد و زد و بند در بین سران حکومت جدید هم شایع و رایج بود که کشور حتی از اجرای یک انتخابات ریاست جمهوری معمولی هم ناتوان بود. مداخلات نظامی در ویتنام و عراق هم تجربیات و نتایجی مشابه را در پی داشت و در نتیجه باعث گردید که شهروند غربی در پی منفعت و آرامش خود باشد و از مداخلهء سخت افزاری و پر هزینه در امور دیگران، حتی المقدور بپرهیزد.

بررسی تاریخچه خود این ملت ها هم نشان میدهد که ایشان خود هزینهء نیل به آزادی را پرداخته اند و هیچکس به جای ایشان این آزمون سخت و سهمگین را طی نکرده است.

اینکه نیمی از ما با مهاجرت و جلای وطن و نیمی دیگر با امید حملهء نظامی دول دیگر انتظار غلبه بر حکومت سرکوبگر آخوندی را داریم، شاید کمی از راحت طلبی تاریخی مان حکایت می کند. علی ایحال تغییرات بزرگ و اساسی و موثر همیشه از درون رخ داده و بقول نیاکان مان «چاه می بایست از خودش آب داشته باشد و با سطل به آن نمی توان آب رساند».

 

چه باید کرد ؟

باید مطالعه کرد و علم سیاست را شناخت. راه های محدود کردن قدرت و کنترل سیاستمداران را آموخت که دیگر یک ملای یک لاقبا نتواند طی چند دهه به جان و مال ملتی مسلط شود و آینده مان را نابود نماید. باید این وظیفه را هر ملتی خودش بر عهده بگیرد و آن را حتی برای یک لحظه هم که شده به غیر واگذار ننماید. هیچکس دلسوز هیچ کس نیست. همانطور که ما به درستی شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سر می دهیم و یا می گوئیم «سوریه رو رها کن، فکری به حال ما کن»، قطعا شهروند کشورهای شرق و غرب عالم به فکر ما نخواهند بود. ما باید مسئولیت نظام سیاسی کشور خود را بپذیریم. همانگونه که هر کس مسئول بهداشت و نظافت منزل خویش است.

قطعا این مرحله گام مهمی در بلوغ سیاسی ما خواهد بود.

پس از آگاهی و مسئولیت پذیری در راه دموکراسی، گام بعدی اتحاد ماست. هر آنگاه که جوانان به قیام علیه دیکتاتور مجنون و دیوانه می پردازند، آنها را تنها نگذاشته و به اقدامی هماهنگ و همگانی دست بزنیم. بدون اینکه چشم بر دول غربی داشته باشیم به قیامی همگانی و هماهنگ و همه جانبه اقدام نمائیم.

 

دست از شنیدن اخبار بکشیم و خود سازندهء اخبار باشیم

شک نکنید که در آن برهه سرنوشت ساز، کلیهء کشورهای جهان خود به کمک شما خواهند آمد و همانطور که پشت محمدرضا شاه پهلوی، متحد خود، را رها کردند، هیچ حمایتی از این رژیم وحشی اسلامی نخواهند داشت. اینکه جامعهء بین الملل راضی به پرداخت هزینهء سرنگونی ملایان نیست را با حمایت از آخوندها نباید اشتباه گرفت.

چگونه از غرب انتظار داریم که سربازان جوان خود را به جنگ با خامنه ای گسیل نمایند، ولی خود از ترس در کنج خلوتی فرو می رویم و نوجوانان و جوانان را در تقابل با این رژیم ددمنش تنها می گذاریم؟

باید بدانیم که نیروهای سرکوب به محض مشاهدهء خیل عظیم جمعیت معترض، سریعا تسلیم شده و دست از سرکوب خواهند کشید. پایه های رژیم بسیار سست تر از آن است که توانایی ادارهء امور را داشته باشد. فقط کافیست همگان بخواهند و به میدان بیایند.

کاسبی که در اعتصاب ها شرکت نمی کند و حاضر به پرداخت بها نیست، چگونه می تواند منتظر باشد که شهروند کشور دیگری بهای موشک های حمله به پایگاه های نظامی رژيم را بدهد؟

اینکه بدانیم در این مسیر تنها بوده و در این راه به هیچ فرد و سیستمی چشم امید نخواهیم داشت، بی گمان گام موثری ست در رهایی از بند این رژیم خونخوار.

بی شک درک این که ایران تنها متعلق به مردم ایران است و رهایی و تلاش در جهت خوشبختی آن نیز تنها بر عهده و در توان ماست و نه هیچکس دیگر گام بلند بسوی واقعیت است.

بازگشت به خانه