تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

 14 مهر ماه -   5 اکتبر 2020

 ماه اکتبر 2020

کنش شرافتمندانه یا واکنش ازسر استیصال؟

قربان عباسی

هانا آرنت در کتاب بحران جمهوری می‌نویسد:‏ ‏«ما آزاد هستیم که جهان را تغییر دهیم و چیزی نو را آغاز کنیم و ‏این مستلزم توانایی ذهنی، توانایی بله گفتن یا خیر گفتن است که ‏بدون آن هیچ کنشی ممکن نیست. و کنش دقیقاً همان چیزی است که سیاست ‏ازآن ساخته شده است».

برای تغییر وضعیت نامطلوب دل آزار کنونی به ‏وضعیتی انسانی‌تر باید دست به کنش زد و صرف واکنش‌های ازسر ‏انفعال کفایت نمی‌کند. فردی بی‌گناه اعدام می‌شود. زنی بی‌گناه کتک می‌خورد. کارگری بی‌گناه و گرسنه شلاق می‌خورد و ما صرفاً به واکنش‌های رمانتیزه شده اکتفا می‌کنیم؛ دل‌سوزی، ترحم، و آرزوی صبر جزیل ‏برای بازماندگان و خانواده‌اش. واکنش‌هایی که نه تنها دردی از ‏دردمندان کم نمی‌کند بلکه احتمالاً بر یاس و خشم آنها نیز اضافه ‏کند. سیاست با کنش زاده می‌شود و نه با واکنش و این اولین درسی ‏است که آرنت می‌تواند به ما بیاموزد. ‏

نافرمانی مدنی، حداقل کاری است که شهروندان خوب در برابر یک حکومت ‏سرکوبگر و دیکتاتور می‌توانند به آن دست بزنند. اما نافرمانی تنها ‏زمانی ممکن می‌شود که قانون شکن آماده و حتی علاقمند باشد که ‏مجازات عملش را بپذیرد. پرسشی که آرنت پی می‌افکند این است؛ چه ‏زمانی فرد می‌تواند از چنین روحیه‌ای برخوردار باشد؟ و البته خود ‏جواب می‌دهد:‏

‏«زمانی که فرد باورداشته باشد «قانونی برتر»، و «والاتر» از قانون ‏فعلی وجود دارد که تغییر ناپذیر است و آن قانون بالاتر چیزی جز ‏محکمه وجدان نیست.»‏

و البته این همان درسی است که در تراژدی آنتیگونه در نبرد ‏نابرابر کرئون ستمگر و آنتیگونه می‌یابیم:

‏«کرئون: قوانین من قوانین دولتی هستند و اطاعت از آنها برهمه واجب ‏است

آنتیگونه: اما قوانین تو نمی‌تواند فراتر از قانون الهی باشد که ‏در وجدان آدمی حک شده است»‏

بگذارید چنین خلاصه کنیم:

برای سیاست باید دست به کنش زد، کنشی که باید از وجدان و محکمه ‏درون تک تک ما شهروندان ناشی شده باشد. انسان بی‌وجدان انسان ‏کنشگر نیست. منفعل و مفعول است چون چیزی نیست که او را از درون به ‏تکاپو و حرکت وادارد. او فقط در برابر محرک‌های بیرونی واکنش نشان می‌دهد. پرسش گزنده اینک با ماست! با ما انسان‌های احتمالاً خوب که ‏هرگز نتوانستیم از خود شهروندانی خوب بسازیم.

ارسطو نیز دو هزار و ‏اندی پیش در باب تعریف شهروند می‌نویسد: او کسی است که خیر همگانی ‏را بر منافع فردی ارجحیت می‌دهد و دیکتاتور شهروند نیست چرا که ‏وی تنها نفع خویش را می‌جوید. و آنکه شهروند نیست دو حالت بیش ‏ندارد یا حیوانی است متعلق به جنگل و یا دیکتاتوری است عربده کش!‏

آیا ما شهروند یم؟

آیا هنوز قدرت وجدان باماست؟

اگر هست پس چگونه ویرانی این وطن، فروپاشی بنیادهای کشور، آب شدن ‏تدریجی جوانان وطن، افسردگی نیمی از مردم کشور و گرسنگی مطلق نصف ‏جمعیت وطن را به چشم می‌بینیم و جز واکنشی ذلیلانه کاری بیش نمی‌‏کنیم؟

http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/86025/

بازگشت به خانه