تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

 9 تیر ماه 1399 ـ  29 ماه ژوئن 2020

نمی‌خواهم به سرنوشت رومینا دچار شوم!

از نامهء دختری فراری به پلیس آگاهی

در 23 خرداد‌ماه خانواده دختری سی ساله راهی یکی از کلانتری‌های تهران شدند و از ناپدید شدن دخترشان خبر دادند. پدر این دختر به مأموران گفت: «دخترم میترا فوق لیسانس حقوق دارد و صبح امروز به بهانه انجام کارهایش از خانه خارج شد و درحالی‌که گفته بود تا ظهر برمی‌گردد، خبری از او نشد. هرچه به موبایلش زنگ می‌زنیم جواب نمی‌دهد و احتمال می‌دهیم که اتفاقی برایش افتاده است».

 

فرار از خانه

با این اظهارات، پرونده‌ای درباره ناپدید شدن دختر سی ساله تشکیل شد و گروهی از مأموران پلیس آگاهی تهران با دستور بازپرس جنایی مأمور رسیدگی به این پرونده شدند. همچنان که ردیابی‌ها برای به‌دست آوردن ردی از دخترجوان آغاز شده بود، خانواده وی بیست و چهار ساعت بعد راهی دادسرا شدند و این‌بار از خواستگار دخترشان شکایت کردند.

پدر میترا گفت: دخترم ساعت 9 شب 23 خرداد ‌ماه به ما پیامک داده و خواسته که شکایت مان را پس بگیریم. او برای ما نوشته که به همراه خواستگارش به یکی از شهرهای جنوبی کشور رفته و قصد دارد با او زندگی کند. من اطمینان دارم که خواستگار سمج اش دخترم را اغفال کرده و به زور با خودش برده است. دخترم چند وقتی می‌شد که با خواستگارش آشنا شده بود اما ما مخالف این وصلت بودیم و دلایل موجهی داشتیم. یکی از دلایل مان این بود که خواستگار شانزده سال از دخترمان بزرگ‌تر بود و دلیل بعدی این بود که کار مناسبی نداشت. حالا هم تقاضا داریم که هرچه زودتر دخترمان پیدا شود و به خانه برگردد.

 

نامه‌ای به پلیس

درحالی‌که تحقیقات در این پرونده ادامه داشت نامه‌ای عجیب به پلیس آگاهی تهران پست شد. فرستنده کسی جز میترا نبود که از مأموران خواسته بود پرونده را مختومه کنند. متن نامه با دستخط میترا اینطور نوشته شده بود: من چهار سال قبل در فضای مجازی با وحید آشنا شدم. او ساکن تهران نبود و چندماهی طول کشید تا با هم قرار ملاقات گذاشتیم. رفته رفته علاقه‌ام به او بیشتر شد و مدتی بعد او از من خواستگاری کرد. اما وقتی موضوع را با خانواده‌ام مطرح کردم با مخالفت شدید آنها روبه‌رو شدم. با این حال سه بار وحید برای خواستگاری آمد اما خانواده‌ام مخالفت کردند. دفعه بعد که به همراه خانواده‌اش آمد، خانواده‌ام به‌شدت کتکم زدند و مرا داخل اتاقی حبس کردند. به وحید و خانواده‌اش بی‌احترامی کردند و جواب رد دادند.

میترا در ادامه نوشته بود: من و وحید یکدیگر را دوست داشتیم و می‌خواستیم هرطور شده با هم ازدواج کنیم. اما خانواده‌ام به هیچ عنوان راضی نمی‌شدند. دیگر نتوانستم این وضعیت را تحمل کنم و یک روز تمام وسایلم را جمع کردم و با وحید به یکی از شهرهای جنوبی کشور رفتیم. با هم عقد کردیم که کپی عقدنامه را هم ضمیمه نامه‌ام کرده‌ام. ما زندگی خیلی خوبی داریم. از خانواده‌ام می‌خواهم که دیگر پیگیر زندگی من نباشند و از شما درخواست دارم که پرونده را مختومه کنید. چراکه اگر به خانه پدری‌ام برگردم قطعا پدرم مرا می‌کشد و به سرنوشت رومینا مبتلا خواهم شد. من نمی‌خواهم بمیرم و دوست دارم با کسی که عاشقش هستم زندگی کنم.

با ارسال این نامه، پرونده وارد مرحله تازه‌تری شده و خانواده میترا همچنان اصرار دارند که دخترشان باید به خانه بازگردد.

برگرفته از سايت «همشهری»

بازگشت به خانه