تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

3 خرداد ماه 1398 ـ  24 مه 2019

تأملات بهنگام؛ در باب خنده‌‌های کریه جواد ظریف

یوسف مصدقی

       یکشنبه‌ی گذشته (30 سپتامبر 2018)، فرید زکریا برنامه‌ساز و مجری مشهور بخش بین‌المللی شبکه‌ی CNN چند دقیقه‌ای از برنامه‌ی هفتگی‌اش (GPS) را به گفتگو با جواد ظریف اختصاص داده بود.

       به روال هر یکشنبه، نگارنده به تماشای برنامه‌ی فرید زکریا نشسته بود و به این سبب، گفتار و رفتار ظریف را هم مشاهده کردم.

       فارغ از یاوه‌گویی‌های تکراری و گاهی مضحک وزیر خارجه‌ی جمهوری اسلامی در باب انزوای آمریکا در نظام جهانی، آنچه مثل همیشه در رفتار ظریف به چشم می‌آمد، نیش باز و خنده‌های زورکی او در مقاطعی از گفتگو بود که گاهی آزارنده هم می‌شد. شک نیست که در این چهل سالی که از انقلاب 57 می‌گذرد، همه‌ی ایرانیان، خند‌ه‌هایی اینچنین را بر صورت بسیاری از اعضای فرقه‌ی تبهکار حاکم بر ایران دیده‌اند و بسیاری از مردم از مشاهده‌ی چنین خنده‌های کریهی همواره مشمئز شده‌‌اند و می‌شوند.

       فصل مشترک این لبخندهای کریه و خنده‌های زورکی، وقاحت و تکبّر توأم با توهم صاحبان آنهاست. این وقاحت کمابیش در رفتار و گفتار همه‌ی اعضای فرقه‌ی تبهکار حاکم بر ایران دیده می‌شود و گاهی به واسطه‌ی ضبط تصاویر آنها، ماندگار می‌شود. به عنوان مثال، همین چند هفته قبل، عطاالله مهاجرانی بی‌شرم، وزیر اسبق ارشاد اسلامی، در برنامه‌ی شصت دقیقه‌ی بی‌بی‌سی فارسی در رویارویی با عباس میلانی، خنده‌ای کریه از جنس خنده‌های جواد ظریف بر چهره‌اش نشانده بود تا از رفتارهای جنایتکارانه‌ی فرقه‌ی تبهکار، حق به جانب‌تر دفاع کند.

       مهاجرانی همچون جواد ظریف، با نشاندن آن پوزخند کریه بر صورتش سعی در القاء این دروغ به مخاطبان برنامه داشت که از موضع حق و با آسودگی خاطر سخن می‌گوید. اما در همین گفتگو وقتی بحث طرفین بیخ پیدا کرد و عرصه بر مهاجرانی تنگ شد، آن خنده‌ی کریه هم از چهره‌اش گم و اعتماد به نفس کاذب از رفتارش ناپدید شد.

       لبخند کریه امثال مهاجرانی، ناشی از لذتی ناحق و نابجاست که از نشستن در جایگاهی بالاتر از لیاقت و توانایی، به آدمی دست می‌دهد. این عدم لیاقت و سودجویی را در همه‌ی اعضای فرقه‌ی تبهکار از جمله جواد ظریف هم می‌توان سراغ گرفت.

       جواد ظریف یک بچه‌حاجیِ نازپرورده‌ی حرام‌لقمه است. روحیه‌ی کاسبکار ظریف که از پدران حجره‌دار و دلالش به او رسیده، از او موجودی ریاکار و دو چهره ساخته است. بد نیست به خاطر داشته باشیم که پدر کاسب او، پول دلالی و احتکار و هزار جور رذالت دیگر را پس از سالی یک بار «دست‌گردان کردن» نزد مرجع تقلیدِ مفتخورِ خمس‌بگیر، پاک می‌نموده و خرج تنها گل‌پسر کاکل‌زری‌اش می‌کرده است و این لقمه‌های پاک، پروراننده‌ی «آقای سفیر» بوده‌اند.

ا      جواد ظریف که دیپلم دبیرستانش را هم به ضرب پول پاک اَبَوی در مدرسه‌ی «درو» در سان‌فرانسیسکو گرفته بود، اگر انقلاب نکبت‌بار 1357 رخ نداده بود، محال بود در یک رقابت سالم حتی به سطح کارمندی جزء وزارت خارجه هم برسد. این شرایط البته تنها به رابطه‌ی او و وزارت خارجه اختصاص ندارد. همه‌ی اوباش صاحب مقام در «شرکت سهامی جمهوری اسلامی»، همین وضعیت را دارند و نماینده‌ی چیزی جز بی‌لیاقتی و انحطاط نیستند.

 

       در شروع قرن جاری هجری خورشیدی، دولت ایران امثال قوام‌السلطنه و مستوفی‌الممالک را در جایگاه رئیس‌الاوزرا و رضاخان سردار سپه و ذکاءالملک فروغی را در سِمَت وزارت جنگ و در منصب وزیرخارجه داشت. در زمان پادشاهی رضاشاه، دانشمندانی چون مهدی‌قلی هدایت (مخبرالسطنه) و محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) نخست‌وزیر و دانایان فرزانه‌ای چون حسن تقی زاده و علی‌اصغر حکمت عهده‌دار پست وزارت خارجه ایران بودند. در تمام دوران پهلوی، رجال برجسته‌ای چون تقی زاده، حکمت، سهیلی، ساعد، برادران انتظام (عبدالله و نصرالله)، خلعتبری و… نمایندگی سیاست خارجی ایران را برعهده داشتند و به واسطه‌ی چنین شخصیت‌هایی، ایران آبرومندانه در عرصه‌ی سیاست جهانی حضور داشت و اثرگذار بود. از تمام آن پنجاه و هفت سال نخست قرن حاضر، نه تصویر لبخند کریه وزیری به جا مانده و نه گزارشی از رفتار خلاف عرف دیپلماتیک از نمایندگان کشور ایران در مجامع جهانی ثبت شده است.

 

       از زمان انقلاب 1357 تا به امروز، جمهوری اسلامی هر نوع تبهکاری و بی‌آبرویی ممکن را در عرصه‌ی سیاست خارجی‌اش مرتکب شده است. در تمام این چهار دهه، حکومت اسلامی نه تنها از تولید یک دولتمرد اندیشمند یا یک سیاستمدار استاندارد ناتوان بوده بلکه حتی توانایی تربیت یک دیپلمات محترم را هم نداشته است. فرقه‌ی تبهکار اشغالگر ایران، چنان سطح انتظار و توقع ما از مفهوم «دولتمرد» و «دیپلمات» را پایین آورده که هر کسی که میان دسته‌ی اوباش حاکم کراهت کمتر و وقاحت بیشتر داشته باشد را در این مقامات می‌پذیریم. نشستن جانورانی از قبیل صادق قطب‌زاده، علی‌اکبر ولایتی، کمال خرازی، منوچهر متکی و جواد ظریف بر کرسی وزارت خارجه‌ی ایران، توهین به خاطره‌ی بزرگانی چون فروغی، تقی‌زاده، حکمت، علی‌اکبر سیاسی و نصرالله انتظام است. مایه‌ی عبرت و خجالت است که ما مردم ایران، قرن چهاردهم هجری خورشیدی را با بزرگانی چون رضاشاه، فروغی، قوام و مصدق شروع کردیم و حال با فرومایگانی مثل علی خامنه‌ای، محمد خاتمی، حسن روحانی و جواد ظریف به پایان می‌بریم.

 

تکمله

       خندیدن بی شک موهبتی بی‌نظیر است که مادر طبیعت از پسِ صدها هزار سال تکامل ذهنی و جسمی به گونه‌ی جانوری ما- یعنی هومو ساپینس‌(Homo sapiens)- بخشیده است. نگارنده در اولین تأمل بهنگامی که سال گذشته در کیهان لندن نوشت، در فضیلت خندیدن چند نکته‌ای را به اختصار اشاره کرد تا شاید ارج و اهمیت این خصیصه‌ی انسانی را به خواننده‌ی هوشمند گوشزد کند. انسان شادمان و پذیرای زندگی، روادار، مستقل و مطمئن به نفس است و مطیع و برده‌ی هیچ ارباب قدرتی نمی‌شود. خنده‌ی چنین انسانی نه از سر منفعت‌جویی و حیله‌گری و نه از روی استیصال است. خنده‌ی امثال مهاجرانی و ظریف البته از جنس آنچه راقم این سطور ستایشگر آن است، نیست. لبخند، پوزخند و زهرخند امثال مهاجرانی و ظریف، از قماش خنده‌های هولناک صادق خلخالی، اسدالله لاجوردی و محمدی‌گیلانی است. قصابانی که در قصاص، حیات می‌دیدند؛ بر زبانشان نکته‌ها از رأفت اسلامی جاری بود و همزمان لبخندزنان به سلاخی اسرای دربندشان مشغول بودند.

جمعه 13 مهر 1397 برابر با 5 اکتبر 2018

https://kayhan.london/fa/?p=132052

بازگشت به خانه