تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

17 اسفند ماه 1397 ـ  8 مارچ 2019

یاوه گوئی عبدالکریم سروش در باره خمینی

جلال ایجادی

هذیان گوئی دکتر عبدالکریم سروش یکبار دیگر نشان می دهد که آخوندها و نواندیشان دینی متحد یکدیگر بوده و منافع مشترک آنها دفاع از اسلام و ضدیت با آزادی میباشد. آقای خمینی بدنبال تصرف قدرت حامیان خود را در مقام های مهم سیاسی و اداری و نظامی و دانشگاهی قرار داد تا دیکتاتوری دینی خود را بر جامعه مسلط کند. از جانب آیت الله خمینی آقای سروش و تنی چند در رأس کارزار «انقلاب فرهنگی اسلامی» قرار گرفتند تا استادان جدی و علمی اخراج گردند و فاشیسم اسلامی بر دانشگاه و مدارس حاکم گردد. سروش این محبت و خدمت خمینی به خویش را هرگز فراموش نکرد. سروش نه تنها از نظر عاطفی بلکه بعلاوه از نظر فکری و ارزشی، شیفته نظرات و رفتار و کاریسم خمینی باقی ماند. چهل سال گذشت و کشور ایران یکی از سیاه ترین استبدادها را تجربه کرد و امروز آقای سروش با دریدگی به ستایش خمینی می پردازد تا به آزادیخواهان ضربه بزند و سکولارها و منقدان دین اسلام را مورد حمله قراردهد.  

دکتر سروش در کالیفرنیا در سال 2019  بمناسبت چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی می گوید: «اگر هیچ اختیاری نداشته باشیم جز اینکه بین شاه و آقای خمینی یکی را انتخاب کنیم بنده صد در صد آقای خمینی را انتخاب می کنم. خمینی باسوادترین رهبر این کشور بود از ایام اولیه حکومت هخامنشیان تا روزگار حاضر هیچ کس به لحاظ علمی به پای او نمی رسید. چرا؟ برای اینکه اولا فقیه درجه اولی بود، عرفان هم خوانده بود، فلسفه هم خوانده بود. شاه قبل از آقای خمینی که بود؟ یک جوان بیست ساله که از سوئیس بلند شده بود آمده بود ایران... سوادی نداشت... حداکثر یک دیپلم داشت. آن دیپلم را هم من خبر ندارم. اصلا جای مقایسه نیست... نه فقط ایران، شما سراغ پادشاهان انگلستان و فرانسه بروید، این‌ها آدم‌های بافکری نبودند. در تاریخ ما آقای خمینی واقعا یک نمونه‌ی بی‌نظیر بود در مقام حکومتداری. خمینی مرد شجاعی بود.». سروش در سال 2017 گفته بود: «خمینی و یارانش بدون تردید خادمان این مملکت بودند و با شهامت و شرافت به داد مردم بی‌پناه رسیدند و ما باید قدرشان را بدانیم و ادامه دهندهء راه درست آن‌ها باشیم و دربارهء تاریخ معاصر به شایعات توجه نکنیم و حقایق را از حقایق‌دانان بشنویم.»

با توجه به گفته دروغپردازانه عبدالکریم سروش مطالب زیر را یادآوری کنیم:

پس از چهل سال کشتار هزاران نفر و سرکوب بیرحمانه مخالفان و تجاوز به حقوق زنان، آقای سروش صد در صد خمینی را انتخاب می کند زیرا از نظر او خمینی باسوادترین و علمی ترین رهبر بوده است. آقای سروش سواد و دانش خمینی در بارهء علم تاریخ، روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، فیزیک، بیولوژی، فلسفه یونان و غرب، زیست شناسی، زبانشناسی، پزشکی، و غیره چه بوده است؟ آقای سروش تعریف شما از علم یا «سیانس» بمفهوم آکادمیک چیست؟ واقعیت اینست که اسلامگرایان همه مفاهیم را جعل نموده و معنای واقعی آنها را به سطح نازل و مبتذل پائین می کشانند. آقای سروش می گوید در زمینه فقه خمینی اول بود. آقای سروش، این «فیلسوف» اسلامی، شعور تشخیص را ندارد که فقه و مذهب، علم و دانش نیست بلکه فقط خرافه و دگم دینی است که به پشیزی نمی ارزد و فقط برای انسان زیانبار است. افزون بر آن در مقایسه با عارفان بزرگ مانند مولوی و حافظ و متخصصان برجسته عرفان، خمینی فاقد ارزش است و بالاخره فلسفه در نزد خمینی همان «تئوزوفی» ملاصدرا بود که قبل از هرچیر جز دین گرایی چیز دیگری نیست و شناخت سطحی او از افلاطون از طریق روایت دیگران بوده است. در دروان طلبگی، بنابر گفتهء برخی، خمینی به افکار فارابی و ابوعلی سینا علاقه ای نداشت. خمینی محصول حوزهء آخوندیسم بود. او درس خارج فقه و اصول را نزد آخوندهایی مانند سیدعلی یثربی کاشانی و عبدالکریم حائری یزدی و حسین طباطبایی بروجردی خواند، سپس عقاید ملاهادی سبزواری و ملاصدرا را خواند و علیه نظریه داروین نزد آخوند محمدرضا نجفی اصفهانی خود را تکمیل کرد. بنابراین می بینیم که آخوند خمینی هیچگونه دانش دانشگاهی و آکادمیک و علمی نداشت و فقط در محضر آخوندیسم و شیعه گرایی و عرفانگرایی آخوندی پرورش یافت. آقای سروش شیفته این دنیای تاریکی و خرافه است و با خدعه این دنیا را دنیای علم و دانش مینامد.  

خمینی فردی دگماتیک و متعصب بود و از نظر او دوری از احکام اسلام خطای بزرگی بشمار میامد. کتاب های او، مانند «حاشیه بر اسفار»، «کشف اسرار»، «تحریر الوسیله»، «حکومت اسلامی یا ولایت فقیه»، «رسالهء توضیح المسائل»، «شرح دعای سحر»، «آداب نماز»، مجموعه از افکار کهنه و ابلهانه و عقاید سیاسی در بارهء خلافت و دگم های دینی بوده و در تضاد با افکار مدرنیته و مترقی می باشد. آیت الله خمینی فاقد اخلاق و اتیک اجتماعی است، «اخلاق» مورد توجه او خلافت اسلامی و احکام شیعه گری و نفی حقوق زن و تائید کودک آزاری شیرخواره است. افکار خمینی جز پست روی و نفی حقوق بشر و تیغ کشیدن به روی «کافران» نتیجه دیگری نداشت. در جهانی که دمکراسی و برابری حقوق بشر ارزش بالنده بشمار می آید آقای سروش الگوی فکری خمینی را ستایش می کند، فقه ارتجاعی او را به منشور برای انسان ها تبدیل می کند و بر اساس بینشی منحط جهان را به دو اردوگاه مومن و کافر تقسیم می کند.  

آقای سروش از بی نظیری و شجاعت خمینی در مقام حکومتداری حرف می زند. آقای خمینی در نیمهء آبان سال 1342 به جان اف کندی پیام مخفی میفرستد تا آمریکا از حملات لفظی او نگران نشود. او و یاران اش، مانند آقایان یزدی و قطب زاده، با دستگاه جیمی کارتر در ارتباط بودند و حداقل یک سال پیش از انقلاب اسلامی مشغول معامله با بخشی از غرب و جیمی کارتر بودند. آیت الله خمینی شخصی خدعه گر و توطئه گر بود و هدف اش مبارزه علیه اصلاحات ارضی و حق رأی زنان و تدارک کسب قدرت بود. انقلاب اسلامی بازگشت به گندآب های دینی و پست ترین مناسبات اجتماعی و سیاسی بود. انقلاب اسلامگرایان انقلاب علیه آزادی و دمکراسی و آغاز تخریب تند نیروهای انسانی و چپاول ثروت ها و ویرانگری منابع زیست محیطی ایران بود. پس از تجاوز اسلام و عرب ها در 1400 سال پیش، این بار تهاجم آخوندیسم مهلک ترین ضربات را بر ملت ما و منافع کشوری ما فرود می آورد. همین آخوندها و آیت الله ها آتش سوزی سینما رکس آبادان را در 28 مرداد 1357 ساماندهی کردند و 400 شهروند ایرانی را زنده زنده کشتند و بدروغ رژیم شاه را متهم ساختند.

آقای سروش از شجاعت و پاکی خمینی حرف می زند. تعریف او برای شجاعت چیست؟ تمام جنایتکاران جهان از هیتلر و پول پوت تا خمینی برای کشتار جرات داشتند و خود تصمیم گرفتند ولی این جرأت تابع انسان دوستی و احترام به حقوق بشر نبود. جرأت آنها ناشی از کینه و پستی و خشونت طلبی آنها بود. پس از انقلاب زیانبار اسلامی، ستیزه جوئی علیه همسایگان و دیپلوماسی جهان شجاعت نیست، تحریک تروریسم و گروگانگیری دیپلومات آمریکایی در سفارت تهران و فتوای کشتن سلمان رشدی شجاعت نیست، بلکه این اقدامات تبهکاری و بی خردی است زیرا بازنده ملت و کشور ما بوده است. خمینی در نوع خود بی نظیر است زیرا جلادی برجسته می باشد، زیرا جهادطلبی دارد، زیرا آدمکش است.

         در تابستان 1367، به دنبال فرمان خمینی، هزاران زندانی سیاسی در زندان‌های جمهوری اسلامی طی محاکماتی سرپایی اعدام گردیدند. برخی منابع، اعدام زندانیان را 4482 نفر اعلام کردند. رهبر محبوب آقای سروش یک قاتل بی همتا و بی نظیر می باشد. آخوندها همان رفتاری را با ایران می کنند که پیامبر اسلام و فاتحان عرب می کردند و آن رفتار همان چپاول و غنیمت گیری و زورگوئی بود. رهبر آقای سروش تمام آخوندهای بی لیاقت و چپاولگر را بر مملکت ما مسلط کرد و پول نفت را برای فربه کردن آخوند و تروریست های جهانی مصرف کرد. من بارها تاکید کرده ام که ایدئولوگ های اسلامی، مانند آقای شریعتی و سروش، دمکراسی و آزادی نمی خواهند زیرا در ذهنیت آنها مدل خلافت علی و حسین اصل می باشد. ساختار ذهنی آنها با اسلام پرداخته شده است و روانشناسی و خواهش های آنها در همین چارچوب معنادار میباشد. آقای سروش، که پیوسته علیه تمدن غرب مبارزه کرده و در حال حاضر فربیکارانه از نعمت های همین تمدن تمتع می جوید، نمی تواند بطرز واقعی جمهوری خواه و سکولار و دمکراسی طلب باشد. او شیفتهء خمینی مستبد و دین حکومتی است. آیت الله خمینی نظام ولایت فقیهی را بر پا کرد و قوهء مقننه و قوه مجریه و قوه قضائیه را زیر نظر ولایت فقیه قرار داد و توتالیتاریسم دینی را حاکم کرد و به همین خاطر آقای سروش خمینی را حکومتدار بی نظیر معرفی میکند.

آقای خمینی و آقای سروش خادمان اسلام و خانواده قریش هستند و مدافعان مسخ و ازخودبیگانگی تاریخی ما هستند. دفاع سروش از خمینی جلاد و خرافه پرست، در راستای منافع ایدئولوژیکی خود او می باشد. هستی اجتماعی آقای سروش به اسلام و به تبلیغ کالای «نواندیش» دینی وابسته است. زندگی اقتصادی و سیاسی نواندشان دینی با فروش خرافات شیعه گری میسر است. بودجهء دیپلوماسی غربی برای این افراد و رانت رسانه ای تلویزیون های دولتی خارج کشور برای آنها، زندگی آنها را تامین می کند. بعلاوه کرنش عده ای روزنامه نگار چاپلوس و کارزار حلوا حلوا کردن «نواندیش» برای مردمانی با ذهنیت عقب افتاده، عاملی برای رونق بازار اسلام است. در این بازار کالاهایی مانند «تفسیر علمی قرآن»، «رویاهای رسولانه»، «هرمنوتیک قرآنی»، «دمکراسی دینی»، «دوران طلایی امام»، «حقوق بشر و اسلام»، «بن بست تمدن غربی»، «انسان کامل قرآنی» و یاوه گوئی های دیگر عرضه می شوند. بازار عقاید مبتذل اسلامی با کمک رسانه های پولدار و با حمایت سیاسیون فرصت طلب و روشنفکران چپ و راست غیر دینی، پررونق است و نواندیشان شیعه به تعرض ایدئولوژیک ادامه می دهند. آنها افکار کهنه و هذیانی و تعمیر شده را بعنوان «نواندیشی» جا می زنند و افراد بی دانش و عقب مانده را شیفته خود می کنند. این بخش متعصب و سنتی و عقب افتاده و خرافی و متوهم در جامعه، بازار آنها بشمار می آید و فروش حکومت دینی و رهبریت محبوب خمینی توسط آقای سروش، بیان همان سوداگری دینی است.

آقای سروش خمینی را برتر از همه شاهان و حاکمان می داند. بطور مسلم چنین داوری ساده لوحانه ضد تاریخی است. حال آقای سروش! شما لوئی چهاردهم فرانسه که در قرن هفدهم سلطنت می کرد را می شناسید؟ او شاهی است اقتدارگرا ولی در زیر سایهء او و با حمایت او نویسندگان بزرگی چون مولیر و راسین نقش ایفا کردند و معماری های بزرگی چون کاخ ورسای و بنای «انوالید» و میدان «واندوم» و «تئاتر کمدی فرانسه» ساخته شد. آقای سروش! شما از کاترین دوم ملکه بزرگ روسیه که در قرن هیجدهم سلطنت می کرد اطلاعی دارید و نقش برجستهء او در عرصهء معماری و هنر و فرهنگ و نقاشی را می شناسید؟ شما در بارهء خانم ایندراگاندی و دوگل و میتران و گورباچف و باراک اوباما و صدها شخصیت درجهء اول جهانی و تاریخی اطلاع دارید؟ بر اساس کدام تحلیل آیت الله خمینی را در سکوی قهرمانی قرار داده اید؟ متاسفانه شما فاقد شناخت هستید و تعصب شیعه گری و عشق به ولی فقیه مستبد، شما را کور کرده است. شما تعصب و شیفتگی را معادل شناخت علمی منصفانه می دانید. تبلیغات شما برای آقای خمینی مانند پروپاگاند همهء جاعلان تاریخ است. نه تنها آیت الله خمینی فاقد اندیشهء مترقی و عقلانی بود بلکه شما نیز هذیان می گوئید و معتقد هستید که یاوه گوئی دینی برابر دانش است. بهیچوجه قصد توهین به شخص شما را ندارم بلکه بر پایه مطالعهء آثار شما مانند «قبض و بسط تئوریک شریعت» و گفتارهای شما در بارهء اسلام و قرآن و رؤیاهای رسولانه، با اطمینان اعلام می کنم که گفتار شما جز اعتقادات هذیانی و ضدعلمی و یاوه گوئی چیز دیگری نیست.            

این آیت الله ها و نواندیشان شیعه بخاطر ایدئولوژی شان دوست آزادی و دمکراسی نیستند، بلکه خواری ملت ایران و سقوط فرهنگی ما را می طلبند. آقای سروش این هوشیاری دارد که درک کند اسلام در جامعه از اعتقاد مردم دور می شود و موج انتقادی علمی علیه قرآن و شیعه گری گسترش می یابد. ولی آقای سروش دستخوش پریشان حالی و سادیسم و دیگرآزاری است، او می خواهد آزادی خواهان را عذاب بدهد. او می داند که شهروندان آگاه ما بطور گسترده علیه حکومت اسلامی و آیت الله خمینی می باشند، او می داند که جنایت های آیت الله خمینی در سرکوب روشنفکران و شکستن قلم آنها توسط خمینی فراموش شدنی نیست. او می داند استقبال انبوه مردم مذهب زده در زمان ورود خمینی و در زمان مرگ خمینی دیگر در جامعه ایران وجود ندارد و این استقبال به نفرت و مبارزه تبدیل شده است، ولی آقای سروش در اعتقاد و روان خود به خمینی وفاردار است و به همین خاطر تصمیم گرفته است تا باز هم خاک به چشم ملت بپاشد. رسم همه اسلامگرایان چنین است.

 

* جامعه شناس دانشگاه فرانسه

 

بازگشت به خانه