تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |    آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

9 مهر ماه 1397 ـ  1 ماه اکتبر 2018

«نقد» داروی درمان است، نه زهرِ میراندن

درنگان سیستانی

          نقد چون دارویی است اگرچه تلخ، اما درمانگر. نقد براستی آنگاه می تواند درد و بیماری را درمان کند که هدف آن درمان و بهبودی باشد. اگر نقد جز این باشد، نه تنها درمان زخم و بیماری نمی کند بلکه چون شکافه و نیشتری می شود برای شکافتن بیشتر زخم. این شکافه زخم را ژرف تر و درد را بی درمان تر می کند.

          نقد در اروپا یکی از پایه های ژرفِ اندیشیدن است و از همین روی جایگاه ارجمندی در سامانهء آموزش و پرورش دارد. هر آموزگاری از همان آغازه های آموزش، به کودکان می آموزاند تا هر چیزی را با نقد بنگرند و بیاندیشند. اندیشهء بی نقد چون گردوی بی مغز است. این سامانهء سرشار از شادابی در آموزش و پرورش در کشورهای اروپایی، فرهنگی را آفریده که در آن توان بردباری و شکیبایی در برابر دگراندیشه ها بسیار بالاست. اروپا براستی آنگاه توانست اندام خمیده اش را از زیربار اندیشهء بستهء دینی راست کند که به نقد خویش پرداخت. شکوفه های نقد در پایانه سده های میانه پدیدار شدند و از آن پس سپهر اندیشه اروپایی را درنوردید، گلستانی از اندیشه های ماندگار پدید آمد و تاریخ بشر هیچگاه تا بدین پایه ندرخشیده بود. باید که براستی نقد سازنده و درمانگر در فرهنگ اروپایی را بزرگترین گرهگشای زنجیرها و بندهای نااندیشایی بدانیم.

          نقد در همه رشته ها، زمینه ها و میدان ها بزرگترین آینه است برای نیک دیدن و نیک ارزیابیدن. هنگامیکه به سپهر بسیار پیچیدهء سیاست اندرون می شویم این نیاز بسا بیشتر دریافته می شود. سپهر سیاست را از آن روی پیچیده باید دید که خواسته ها و گرایش های بسیار گوناگونی را فرا می گیرد.

          قدرت و رهبری یکی از بزرگترین گفتمان های سیاست است و سخت پیچیده. از همین روی باید که بسیار خویشکارانه (مسئولانه) با سیاست کار کرد. درد بزرگ آن است که بسیار کسان می پندارند که می توانند سیاست ورزند و کارهای ارزشمندی کنند. براستی که سیاستورزان توانا، دلسوز و خویشکار اندکند. از همین روی است که پیوسته دشواری های فراوان برای مردم و نهادهای سیاسی زاییده می شود.

          نهادها و گروه هایی که توان اندک سیاسی دارند اما کار سیاسی می کنند، بر پیچیدگی و ناگشایی دشواری ها چند برابر می افزایند. چهل سال رژیمی بسیار ناشایست بر سرکار است و کشور را به تباهی رسانده اما کوشش بزرگی نمی شود تا آن را از بن برکند. دلیل برجای ماندن رژیم دینی ناشایست را باید در ناتوان بودن کسان و سازمان های سیاسی در کار سیاست دانست.

          دليل کلان در روشن کردن اين وضعيت فقدان «نقد اصولی» است. نهادها و برنامه های سیاسی را باید همواره نقد کرد. براستی دلسوزانه ترین مردم باید به کار سیاست بیایند و همواره خویش را به زیر تیغ سازنده نقد ببرند.

          نقد در فرهنگ ما ژرف ریشه ندوانده است. نقد را بیشتر برای کوبیدن و نابودی دیگران دانسته ایم. نقدگری رفتاری دشمنانه است تا سازنده. هم نقدگر چنین می کند و هم نقد شونده چنین در میابد؛ هر دو به زبان و کردار یکدیگر نیک آشنایند. داد و ستد میان نقد کننده و نقد شونده بر ساختن نیست و بلکه بر ویرانیدن است. پیداست تا آن هنگام که ما از «نقد» چون داروی درمان یاری نگیریم روزگارمان بهتر از این نخواهد شد. ما در چنبرهء ایستایی و میرایی به بند خواهیم ماند و برونرفتی فراروی مان پدیدار نمی شود.

          همچنین تا آن هنگام که ما نقد را برای نابودی دگراندیشه ها بکار می بریم شب تیره، سیاه پلاس خویش را از سرمان بدور نخواهد افکند. چهل زمان اندکی نیست که این رژیم همچنان بر سر کار است. براستی روزگار رژیم ناتوان دینی نباید چنین بدرازا می کشید. پاسخ ماندگاری اش را تنها در ناتوانی و پریشانی اپوزیسیون می دانم که به جای نقد سازنده از همدیگر به تباهی هم می کوشند.   

خانه