تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

28 ارديبهشت ماه 1397 ـ  18 ماه مه 2018

آیا نوریزاد های داخل کشور براندازند؟

جهانبخش خوش هيكل

          چگونگی رابطهء متقابل مخالفان نظام و حکومتیان یکی از تفاوت ‌های اساسی دوران پادشاهی و حکومت اسلامی است. در رژیم گذشته چپ‌ها و مذهبییون تندرو، که نقش اپوزسیون برانداز را بازی می کردند، هیچ ارزش و اعتباری برای گروه ها و احزاب خودی حکومت - قائل نبودند. آن حاکمیت تشنهء آن بود که روزی بخش کمی از افراد و احزاب وابسته به خود، و یا بخشی از مواضع آنها، از سوی چپ‌ها و مذهبیون تندرو مورد تایید واقع شود.

          اما در دوران حکومت اسلامی این موضوع برعکس شده ‌است. نیروهای سکولار و چپ، در راستاي احترام به صداي آزادي در خارج از کشور، هر از گاهي ادرس را به خطا مي روند و اين طور به نظر مي رسد که چشم به راه گرفتن تایید یه وابسته به غرب نبودن؛از سوی مهره‌های خودی این نظام هستند. يعنی تشنه‌ء‌ آنند که افراد معلوم‌ الحالی همچون محمد نوریزاد در داخل کشور در جلسات و یا برنامه ‌های رادیویی آنان شرکت کنند و تایید کنند که آنان نیز می توانند، به عنوان اپوزسیون درجهء دوم، در صحنهء سیاست ایران شرکت کنند.

           همین چند روز پیش بود که محمد نوریزاد در جلسه مهستان، به صراحت و رندی هنرمندانه‌ ای، اعلام کرد: که خارج ‌نشیان صلاحیت رهبریت جامعه ایران را ندارند؛ و این امر مهم تنها و تنها مختص به دایرهء داخل نشیان - بخوانید حلقهء خودی‌های حکومت اسلامی است.

          دعوت به گفتگو و اهمیت ‌دادن به چهره‌های به اصطلاح «سرنگونی‌ طلب» و «اصلاح‌ طلبانِ» داخل کشور از سوی نیروهای حقیقی سکولار دموکرات و برانداز خارج از کشور عواقب زیان باری دارد و سبب می‌شود که ضدیت دروغین و برنامه ‌ریزی شدهء این افراد با حکومت اسلامی برای مردم آشکار نشود و، بر عکس مهر تایید بر صداقت کاذب آنان نیز زده‌ شود.

           نتیجهء این وام بلاعوض به «نوریزاد های» داخل کشور آن می‌شود که مردم به این افراد اعتماد کنند. مُهر تایید سرنگونی ‌طلب‌ بودنی که ما، به عنوان نیروهای سکولار و دمکراسی‌خواه در خارج از کشور، به پیشانی این افراد می زنیم سبب می شود که آنان، در مقولهء اپوزسیون راستین بودن، همسنگ و همطراز ما شوند و بتوانند، به دلیل سکونت در داخل کشور و نزدیکی به مردم در بزنگاه های سرنوشت ‌ساز، جلودار حرکت مردم شوند و، با پشتیبانی تبلیغاتی رسانه اي و دیگر تریبون های ضد ایرانی، خود را به عنوان رهبران دلسوز کشور معرفی کنند و حرکت سرنگونی ‌طلبی مردم را تنها با جایگزینی تعدادي مهره ها‌ی خودی با مهره های کنونی به انحراف بکشانند و  چند دهه‌ء دیگر نیز بر مدت ‌زمان حاکمیت همفکران واقعی خود بیفزایند.

          محمد نوریزاد تا به حال، نه در جلسه مهستان و نه در جایی دیگر، هیچگونه راهکار عملی برای سرنگونی رژیم ارائه نداده و نمی دهد و، تنها با کلمات شسته و رفتهء هنرمندانه!، وعدهء تغییر گاندی گونه و البته دراز مدت صدها ساله را می دهد و به صراحت نیز در تریبون مهستان اعلام می کند که: «برای من مهم نیست که  چه زمانی این رژیم سرنگون می شود».

          این هنرپیشه‌ء حرفه‌ای تلویزیون حکومت اسلامی، هنگامی که حرف از رهبری مبارزه برای رهایی ایران به میان می‌آید، می گوید: «من با کلمهء "رهبر" مخالفم و فکر می کنم که ما باید "رهنما" داشته باشیم نه رهبر». وی رندانه و غیرمستقیم اعلام می کند که نمی‌خواهد جامهء رهبری جز به خمینی (که وی خود را مرید گذشته و حال او می داند) به قد و بالای کسی دیگر دوخته‌ شود.  او به این ترتیب، غیرمستقیم، خواستار آن است که ایرانیان «خاتم‌الرهبرین» خمینی و رژیم اسلامی اش را تا ابدالدهر لبیک گویند و هیچ شخص یا جنبشی مدعی رهبریت مردم را نداشته باشد.

           نوریزاد خارج نشینان را، که لابد «روشنفکران و نوکران شرقزده و غربزده» شان می‌داند، از پذیرفتن مسئولیت و وظیفهء رهبری کشور محروم می کند و، همزمان، در میان داخل نشینان نیز سیاستمداری دلسوز و توانا را که در ویران نمودن ایران نقشی نداشته ‌باشد نام نمی‌برد؛ و تنها نمونه ‌های مورد نظرش برای راهنمایی- رهبری- جامعه  فعالین سندیکایی و کارگری و فیلم‌سازان و سناریو نویسانی از سنخ خود می‌باشد.

          در پایان، به پاسخ نوریزاد در مورد پرسشی اشاره می کنم که در جلسهء مهستان از وی شد و آن اینکه: چگونه حکومت اسلامی به رهبران داخل اجازه می دهد که سرنگون اش کنند؟

          نوریزاد پاسخ می دهد که این وظیفهء خارج نشینان است که از راهنما‌ها - رهبران - داخل، که خطوط قرمز حاکمیت را رد می کنند، پشتیبانی کنند و نگذارند که رژیم آنان را به سادگی از میان بردارد؛ ولی توضیح نمی دهند که چگونه است که حاکمیت، با وجود عبور خود وی از تمامی خط قرمزهای حاکمیت و همزمان عدم پشتیبانی خارج ‌نشینان از وی، همچنان تحمل می‌شود و  از میان برداشته نمي شود!

بازگشت به خانه