تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

11 فروردين ماه 1396 ـ  31 مارس 2017

سنجش شاخص‌های استقرار دمکراسی در ایران

کورش عرفانی

پیشگفتار:

سالی دیگر به سر آمد. سالی که در آن شاهد تلاش برخی از هموطنان داخل و خارج از کشور بودیم برای ایرانی متفاوت و رها شده از دیکتاتوری حاکم. از تجمع و تظاهرات و اعتصاب گرفته تا برگزاری سمینارها و گردهمایی ها و نشست های حضوری در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی و رسانه ها، انتشار صدها مطلب و مقاله و تحلیل و اظهار نظر. اما آیا شواهد ملموسی هم دیده می شود که در این یک سال، جامعهء ایرانی - بخصوص بخش آگاه و مسئولیت پذیر آن -، گامی مؤثر در مسیر استقرار دمکراسی در ایران برداشته باشد؟

هدف نگارنده به هیچ روی بی ارزش کردن و یا کم بها نشان دادن این فعالیت ها، در زمانی که اکثریت غالب جامعهء ایرانی، چه در داخل و چه در خارج، رو از سرنوشت جمعی خود برگردانده و منفعل، به تماشای این سیر انحطاطی نشسته اند، نیست. بلکه دعوتی است به اندیشیدن دربارهء دستاوردهای مشخص این مبارزات؛ یک جمع بندی ساده و فنی، و به دور از هر گونه قضاوت ارزشی.

یک سوی ماجرا، آنجا که عناصر نامطلوب حضور دارد، تکلیف روشن است: جمهوری اسلامی - هرچند ناتوان تر از گذشته- همچنان پابرجاست و بیش از هر زمان دیگری، تیشه بر ریشهء مملکتی که به نقطهء بی بازگشت از بحران های اجتماعی، اقتصادی، زیست محیطی و بین المللی، نزدیک و نزدیک تر می شود. سیر تحولات جهانی هم - به خصوص با چرخشی که پس از انتخاب دانلد ترامپ در سیاست های کلان ایالات متحدهء آمریکا پدید آمده-، به سمت و سویی کشانده می شود که خطر جنگ و نابودی و تجزیه را، بیش از هر زمان دیگری بر فراز کشورمان به پرواز در آورده است.

حال چشم ها را به این سوی قضیه برگردانیم. مگر نه این که،به جز وابستگان و دلبستگان پنهان و آشکار جمهوری اسلامی، طیف گسترده و از همه رنگِ اپوزیسیون ما، از تشکل ها و احزاب گرفته تا فعالان سیاسی، همگی خواهان سرنگونی این رژیم واپسگرا و مستبد هستند؟ مگر نه این که طیف گستردهء چپ تا راست، آرزوی ایرانی دمکراتیک را در سر دارند؟ پس گرهء کار کجاست؟ چرا هنوز که هنوز است ایران در مسیر درست (دمکراتیک) تاریخ خود قرار نگرفته است؟ چرا اهداف و آرمان های آزادی خواهانه، با وجود همهء کوشش ها و از خود گذشتگی ها، هنوز در حد رؤیابافی و آرزو پردازی باقی مانده است؟ چرا این رژیم اهریمنی همچنان پابرجاست؟

به آن ها که مبارزه را با حرف زدن و شعار دادن اشتباه می گیرند کاری نیست؛ سخن بر سر حاصل کار لایه هایی از جامعه است که آگاه و مسئولیت پذیرند. آنان که بر خلاف اکثریت منفعل، هر یک، به گونه ای و با باوری، در راه استقرار دمکراسی، تلاش و مبارزه می کنند. در آستانهء چهل ساله شدن این سیاه ترین مقطع تاریخ ایران، آیا وقت آن نیست که کمی به ممکن و شدنی بودن دستیابی به دمکراسی، با استفاده از اشکال و روش های مبارزاتی عادت شده بیاندیشیم؟ آیا زمان آن نرسیده که چشم ها را بشوییم و در پی روش ها و راهکارهایی برویم که بخت موفقیت داشته باشند؟

نوشتار پیش رو سنجشی است بر شانس استقرار دمکراسی در ایران در ورای اضطرارهای همیشه حاضر شرایط خاص امروزی. تحلیلی که بنا به عادت نگارنده، به دور از تعارفات معمول، با هموطنان در میان گذاشته می شود و امید آن می رود که از دل آن اندیشه ورزی در مورد موضوع و جستجوی راهکارها تشویق شوند.

 

پیش شرط ها برای استقرار دمکراسی در ایران:

استقرار دمکراسی در یک جامعه، به شرایطی نیاز دارد که در علوم سیاسی-اجتماعی ترسیم شده اند. ویژگی هایی که در نبودِ حداقلی آن ها، حتی در صورت گرفتن قدرت توسط یک جریان کمابیش دمکرات، عملکرد دمکراتیک آن به سرعت جای خود را به نوع دیگری از استبداد خواهد سپرد.

در این راستا، به سه پیش شرط اساسی می توان اشاره کرد، تا به ما کمک کند، به ضرورت ها در ارتباط با استقرار دمکراسی در ایران از خود توجه بیشتری نشان دهیم:

1. استقرار دمکراسی تنها به دست اپوزیسیون و آلترناتیو رژیم استبدادیِ دارای رفتارهای دمکراتیک میسر است:

اپوزیسیون و آلترناتیو یک رژیم استبدادی باید خود ابتدا به ساکن مقید رفتارهای دمکراتیک باشد تا زمانی که به قدرت رسید، بتواند به طور طبیعی دمکراسی را در کشور مستقر کند. تشکلی که از یک سو خود را به عنوان جانشین قدرت استبدادی حاکم نزد جامعه مطرح می کند، و از سوی دیگر در روابط درون تشکیلاتی خود نشانی از مداراگری بروز نمی دهد، در صورت به دست گرفتن قدرت، هرگز ضامن دمکراسی نخواهد بود. این نکتهء مهم باید مورد توجه ویژهء همه کنشگرانی قرار بگیرد که از دور یا نزدیک با احزاب و سازمان های اپوزیسیون فعالیت می کنند و یا نقش پایگاه اجتماعی آن ها را بر عهده دارند. عملکرد دمکراتیک یا غیردمکراتیک امروز هر یک از این تشکل ها، نشان دهندهء دمکراسی یا استبدادی است که برای آیندهء کشور ما تدارک می بینند.

2. استقرار دمکراسی در یک جامعه، تنها با استفاده از روش های دمکراتیک در تقابل با استبداد ممکن است:

روش کنار زدن یک رژیم باید دمکراتیک باشد تا منجر به استقرار دمکراسی شود. این گزاره چنان بدیهی می نماید که برای پذیرش آن کافی است به روش و کارکرد دیکتاتورها دقت کنیم. آیا تا به حال یک نیرو یا یک فرد دیکتاتور در جهان وجود داشته که به پای استقرار دمکراسی رفته باشد؟ این تصور که اپوزیسیونی که کاربرد روش های غیردمکراتیک را در روال کاری خود می پذیرد، یک بار که در مقام پوزیسیون و بر مسند قدرت قرار گرفت، قادر خواهد بود، در نبود عنصر فشار بیرونی، دمکراتیک عمل کند امریست نامتعارف، ناشدنی و ساختهء ذهن رویاپردازان.

مصداق بارز این سخن، تحولات چند سالهء اخیر در کشور مصر است: جامعه ای که بدون آن که از شرایط لازم برای استقرار دمکراسی برخوردار باشد، حسنی مبارک مستبد را از حکومت ساقط می کند، تا پس از زمامداری چند ماههء جریان واپسگرای اخوان المسلمین، شاهد آن باشد که ژنرال السیسی مستبد با توسل به کودتایی نظامی-انتخاباتی بر سر جای ارباب سابق خود بنشیند. مصری که اکنون، اگر نه بیشتر از قبل، به همان اندازه از خفقان و سرکوب فعالان سیاسی، سندیکایی، روزنامه نگاران و ... رنج می برد و مجلس نمانیدگان آن در فرمایشی بودن، دستِ کمی از پارلمان دوران مبارک ندارد. رویای هزاران هزار مصری که هفته ها سنگر میدان التحریر را با هدف رسیدن به دمکراسی خالی نکرده بودند، امروزه به کابوسی جدید تبدیل شده که از تنها چیزی که در آن نشانی نیست، دمکراسی است.

3. استقرار دمکراسی تنها در جامعه ای دارای بستر اجتماعی آمادهء پذیرش دمکراسی امکان دارد:

بستر اجتماعی یک جامعه باید آمادگی پذیرش دمکراسی را داشته باشد تا این پدیده بتواند در آن مستقر شود. زمانی که ساختار اجتماعی از چنین آمادگیی برخوردار نشده نباشد، نیروی آلترناتیو دمکراتیک، حتی در صورت گرفتن قدرت سیاسی، بر مسند قدرت دوام نخواهد آورد. نمونهء روشن این گزاره را، ملت ما به هنگام جنبش ملی شدن نفت تجربه کرد: هر آنچه را که زنده یاد دکتر مصدق، طی مبارزاتش و در دفاع از منافعی ملی ما رشته بود، انفعال جامعه ایرانی در برابر کودتای 28 مرداد پنبه کرد. علت را باید در آن جست که در تار و پود جامعهء ایرانی آن دوران، همانگونه که شوربختانه هنوز امروز، استبدادزدگی و استبدادپذیری ریشه دوانده بود. به همین دلیل هم می بینیم که جو سیاسی دمکراتیک سال های 30 تا 32 خورشیدی دوام نمی آورد و جامعه ای که هنوز با مفهوم شهروندی بیگانه بود و آمادگی پذیرش دمکراسی را نداشت، نتوانست زمینه ساز استمرار و تداوم این دمکراسی کوتاه مدت شود. تجربیاتی از این دست بارها و بارها، گریبانگیر دیگر جوامع هم شده است. امری که گویای یک نکته منطقی و بدیهی است: موفقیت نیروهای تغییر دمکراتیک، در جامعه ای که هنوز از خود علائم دمکراسی را نشان نمی دهد، امری ناشدنی است.

نتیجه گیری نامطلوب و در عین حال واقعگرا و منطقی از آنچه گفته شد چنین است: تا زمانی که سه پیش شرط لازم برای استقرار دمکراسی در ایران، یعنی اپوزیسیون دمکراتیک، روش دمکراتیک تغییر رژیم و شرایط اجتماعی مناسب برای پذیرش دمکراسی، دستِ کم در کمیت های حداقلی خود فراهم نشده باشد، استقرار دمکراسی در کشور ما میسر نخواهد شد. چرا که در یک چرخهء روابط علت و معلولی، تمامی این پدیده ها به یکدیگر گره خورده اند، بدین معنا که:

* اگر اپوزیسیون دمکراتیک نباشد، امکان روی آوردن آن به روش های دمکراتیک تغییر ناممکن خواهد بود.

* اگر روش تغییر دمکراتیک نباشد، امکان بهره برداری از توانایی های جامعه در زمینهء پذیرش دمکراسی وجود نخواهد داشت.

* اگر جامعه آمادگی پذیرش دمکراسی را نداشته باشد، امکان استفاده از روش های تغییر دمکراتیک نخواهد بود.

* اگر شانس استفاده از روش های تغییر دمکراتیک نباشد، اپوزیسیون گرایش به درونی کردن خصلت دمکراتیک پیدا نخواهد کرد.

مثال بسیار روشن از آن چه برشمرده شد، شکل گیری کمیته ها و سپاه پاسداران از همان ابتدای انقلاب 57 است. جامعه ای که با شعار استقلال و آزادی به پای انقلاب رفته بود، چون هنوز از حداقلی از آمادگی برای پذیرش دمکراسی برخوردار نبود، در دل خود نیروهایی آن چنان غیردمکراتیک و ضد دمکراسی را می پرواند که فلسفهء وجودی شان در سرکوب و نابودی نیروها و کنشگران آزادیخواه و دمکراتیک تعریف می شود و 39 سال است که بدون وقفه به انجام وظائف خود ادامه می دهند.

واقعگرایی و برخورد روشمند، دو نیاز مبرم کنونی:

همانگونه که در بالا ترسیم گشت، رابطه ای که بین سه پیش شرط لازم برای استقرار دمکراسی تعریف شد، از نوع دیالکتیکی است. بدین معنا که میزان و بود و نبودِ هر کدام از این پیش شرط ها، در کمیت آن دو دیگر تأثیر می گذارد و هر ضعفی در آنها می تواند به نوبهء خود و در زمان لازم، نقش علت و یا معلول را در کند شدن ها، درجا زدن ها و شکست ها در مبارزات برای استقرار دمکراسی (و یا استمرار شرایط دمکراتیک) بازی کند. این رابطهء دیالکتیکی را می توانیم با کمک نظری جامعه شناسی سیاسی و با عنایت به تجارب متعدد تاریخی به خوبی دریابیم و دلیلی وجود ندارد که تصور کنیم کشور ما از این قاعده مستثنی خواهد بود. این نگرش به فهم بهترِ واقعیات امروزی جامعهء ایرانی و میزان تناسب و تطابق راهکارهای پیشنهادی تغییر از سوی اپوزیسیون کمک خواهد کرد. نگاهی که از برخورد مکانیکی با پدیده های اجتماعی-سیاسی فاصله می گیرد؛ مشکلی که به طور عمده گریبانگیر گروه های چپ ِسنتی ماست که با وجود صداقت در مبارزه، از ارائهء راه حل های پویا و همپا با واقعیات متحول امروزی جامعهء ایرانی ناتوانند.

نباید فراموش شود که جامعه پدیده ای زنده و بود درازمدت آن در حال شدن کوتاه مدت است، لذا راهکارها برای ایجاد تغییر در آن - اگر بخواهیم موفق عمل کنند-، نمی توانند از یک دستگاه تحلیلی ایستا و مکانیکی بیرون کشیده شده باشند. نیروی تغییر نیاز دارد به برداشتی پویا، علمی و واقع بینانه از جامعه ای که به آن تعلق دارد تا بتواند تغییر را در سازگاری با آن برنامه ریزی و مدیریت کند. تفکر روشمند در این راستا بهترین ابزار است، چرا که بر خلاف تفکر ایدئولوژیک، اجازه می دهد، رها شده از راهکارهای کلیشه ای و از پیش تعیین شده، نگرشی علمی و خردگرا به شرایط عینی پیدا کرد، تا فرایند تغییر در مسیر متناسب با ویژگی های جامعه به پیش رود.

اگر به برخی پیشنهادات موجود اپوزیسیون برای جانشینی استبداد جمهوری اسلامی خوب بنگریم در می یابیم که با وجود تمام تفاوت هایی که بین نظام پادشاهی پارلمانی، با الگوبرداری از کشورهای اسکاندیناوی و دیکتاتوری پرولتاریا، آن گونه که در گرایش های مختلف از مارکسیسم تئوریزه می شود و یا مدل های مختلف از فدرالیزم، یک نقطهء اشتراک وجود دارد: هیچ یک از آن ها انطباق روشمند و فعال با شرایط خاص تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی، سیاسی ایران ندارد. از آن بدتر آن که، به رغم ناکامی ها، برخی از مدافعان چنین آلترناتیوهایی هرگز توانایی، انعطاف و یا شجاعت لازم برای راستی آزمایی و بازبینی استراتژی کاری خود را نیافته اند.

با وجود آن که واقعیات کنونی جامعهء ایران، ارتباطی با ایران حتی ده سال پیش ندارد، شوربختانه بسیاری از کنشگران سیاسی ما همچنان اندر خَمِ کوچهء تئوری هایی گرفتارند که متعلق به جوامعی دیگر و زمانی دیگرند؛ و نه الان، که بیست-سی یا چهل سال پیش هم کوچکترین سازگاری آشکاری با ویژگی های ساختاری جامعهء ایرانی نداشته اند. گسترش برنامه ریزی شدهء فقر، اعتیاد، تن فروشی و دیگر معضلات اجتماعی از سوی دستگاه حاکم، سهولت دسترسی به رسانه های ماهواره ای با محتواهای هدفمند، گسترش وسایل ارتباطات جمعی در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی و نقش آن در جهت دادن به اذهان عمومی، تنها بخش کوچکی از پارامترهایی هستند که همزمان با دشوارتر شدن شرایط اقتصادی، پیچیده تر شدن روابط اجتماعی و باز تعریف محتوای فرهنگی، سخن از جامعه ای می گوید که مدام در حال دگرگون شدن است و راه حل های مربوط به چند دههء پیش دیگر پاسخگوی آن نخواهد بود. پس، به هنگامی که ایران امروز، فرسنگ ها فاصله با ایران دیروز گرفته است، چگونه می توان انتظار داشت که برخی روش های به ناکامی رسیدهء دیگر جوامع پاسخگوی نیازهای مبارزاتی امروز اپوزیسیون و جامعهء ایران باشد؟

 

در شرایط کنونی چه باید کرد؟

برای یک نیروی سیاسی عملگرا، که خواهان ایجاد تغییر مثبت و استقرار شرایط دمکراتیک در ایران است، تنها عکس برداری واقع بینانه از شرایط کنونی جامعه نیز نمی تواند کافی باشد، باید بتوان از این درک عینی خود، راهکارهای متناسب با واقعیات موجود برای پیشبرد اهداف خویش بیرون کشید. این نیاز دوصد چندان می شود زمانی که تصویری که از جامعهء کنونی ایرانی به دست می آوریم به همان سیاهی باشد که همهء ما از آن مطلعیم. در این صورت نیروی سیاسی عمگرا، که واقف به روند طولانی رسیدن به هدف خویش است، ضرورت دنبال کردن یک استراتژی واقع گرا و تأثیرگذار را به مراتب بیشتر احساس می کند.

در این راستا، علوم اجتماعی بار دیگر به کمک ما می آید، زمانی که به ما نشان می دهند: در وضعیت های مشابه، انتظار منفعلانه برای فراهم شدن تمام و کمال و یا حتی حداکثری سه پیش شرط لازم برای استقرار دمکراسی در جامعه کارگشا نبوده و نیست؛ برعکس، حداقلی از آن ها برای شروع کار کافیست. در این صورت، نیروی تغییرِ کنشگرا و نه واکنشگرا، می تواند با تکیه بر این حداقل ها، تلاش خود برای استقرار دمکراسی را، با اتخاذ تاکتیک ها و تکنیک هایی برای گسترش و تقویت هر چه بیشتر این سه پیش شرط اساسی به پیش برد.

بر این مبنا، نگارنده آن چه را که می توان اکنون در راستای استقرار دمکراسی در ایران انجام داد این گونه ترسیم می کند:

 

* پیش شرط نخست: تقویت اپوزیسیون دمکراتیک:

ایرانیان مسئولیت پذیر و آگاه می بایست هر چه بیشتر به تشکل های سیاسی مردمی و مستقل موجود بپیوندند. انتخاب این احزاب بر اساس میزان توافق با پایه های فکری و برنامهء سیاسی آن ها صورت می گیرد که در یک برخورد واقع بینانه شاید هرگز به صورت کامل و صد در صدی خود نباشد. اما در صورتی که سازمانی با این مشخصات یافت نشد به شهروندان مسئولیت پذیر و خواهان تغییر توصیه می شود خود اقدام به تأسیس حزب مطلوب خویش بکنند؛ چرا که از کار انفرادی ما، تغییر جمعی به دست نخواهد آمد. از این روند مشارکت فعال شهروندی در درون تشکل های سیاسی به تدریج مجموعه ای از احزاب تغییر طلب بیرون خواهد آمد که به واسطهء خصلت دمکراتیک خود و با حفظ استقلال تشکیلاتی، قادر به کار با یکدیگر خواهند بود. به چند ویژگی دمکراتیک مطلوب که ضرورت دارد در احزاب ایرانی رشده کرده و نهادینه شود این گونه می توان اشاره کرد:

- باور به تنوع دیدگاه ها و باورها: پذیرش ضرورت وجود طیفی از دیدگاه های مختلف از جمله خصلت های دمکراتیک است. تنوع آراء از ویژگی های دمکراسی است و در صف اپوزیسیون ایرانی، تشکل هایی که چنین خصلتی را در خود نهادینه کنند، کاندیداهای مناسب برای استقرار دمکراسی در آیندهء ایران خواهند بود. چندگانگی ذات دمکراسی است.

- احترام به وجود و حضور تشکل های دیگر سیاسی: احزاب و سازمان هایی که وجود دیگر تشکل های سیاسی دیگر را تحمل نکرده و اهمیت، هر چند نسبی آن را، نفی کنند و یا به کار و تلاش آنها ها احترام لازم را نگذارند، هرگز نخواهند توانست به پای استقرار دمکراسی در ایران بروند. دمکراسی در گرو بازشناسی دیگری است.

- توانایی پذیرش نقد و انتقادهای منطقی و سالم: در این زمینه راه درازی نزد اپوزیسیون ایرانی باید پیموده شود تا بتواند از آن ها نیروهای قادر به استقرار دمکراسی بسازد. چرا که اگر نیرویی، زمانی که در قدرت نیست، نتواند تحمل نقد و انتقاد دیگر جریان ها را داشته باشد، زمانی که به قدرت برسد، به طور قطع مستبدانه عمل خواهد کرد. بازی دمکراتیک با نقد و انتقاد انجام می شود.

- توانایی گفتگو با سایر تشکل ها به منظور یافتن راه های تعامل و همکاری: با توجه به واقعیت اپوزیسیون مردمی کنونی و روند واقعگرایانهء رشد آن در آینده، تصور این که یک تشکل به تنهایی بتواند رژیم استبدادی حاکم را سرنگون کند و به نیروی جانشین آن تبدیل شود، ناشدنی و یا حداقل بسیار سخت به نظر می رسد. این تصور منطقی تر به نظر می رسد که احزاب و سازمان های مناسب برای استقرار دمکراسی، در آینده ای متفاوت، هر یک سهمی از قدرت داشته باشند، لذا توانایی گفتگو با جریانات متفاوت، و وجود روحیهء تعامل و همکاری بین آن ها زمینه ساز مدیریت دمکراتیک جامعهء ایران توسط مجموعهء این احزاب است. گفتگو، مذاکره و توافق اجزای تعامل دمکراتیک هستند.

- پرهیز از انحصار گرایی در تمامی مراحل فرآیند تغییر: به دلایلی که در بالا برشمرده شد، انحصارگرایی که خود خصلتی ضد دمکراتیک است، مدیریت مشترک جامعهء ایرانی را به وسیله مجموعه ای از سازمان های سیاسی به بن بست کشانده و غیرممکن می سازد. گرایش انحصارطلبانه تعبیری استبدادی از قدرت است و با ذات دمکراسی سیاسی در تضاد است.

 

* پیش شرط دوم: پایه ریزی روش تغییر دمکراتیک:

در فرآیند تغییر دمکراتیک در جامعهء ایرانی و برای جایگزینی رژیم حاکم کنونی با یک حکومت مردمی و مستقل، تاکتیک های مبارزاتی که از سوی احزاب سیاسی «دمکراتیک» برگزیده می شوند، باید به نوبهء خود از خصلت مردم پسند برخوردارد باشند تا بتوانند به استقرار دمکراسی منجر شوند. در این راستا، نکاتی که لازم است احزاب سیاسی نسبت به آن ها در انتخاب روش ایجاد تغییر سیاسی از خود هشیاری نشان دهند این گونه برمی شمرده می شوند، با این توضیح که در این جا از روش تغییر دمکراتیک صحبت می شود، در حالی که تغییرات سیاسی با توسل به روش های غیردمکراتیک نیز وجود دارند:

- دمکراسی با تکیه بر روش های تحمیل شده بر مردم مستقر نمی شود: احزاب و تشکل های سیاسی خواهان تغییرات دمکراتیک در جامعه، نیاز دارند این مهم را با تکیه بر روش هایی به پیش برند که از سوی جامعه مردود شناخته نمی شوند. با کودتای نظامی نیز می توان رژیمی را پایین کشید و رژیمی دیگر را جایگزین آن ساخت. اما این بازی بدون بازیگر اجتماعی یک روش تحمیل شده بر جامعه است و فاقد مشروعیت مردمی است.

 

- دمکراسی با وابستگی به قدرت های خارجی استقرار نمی یابد: زمانی که محور اصلی مبارزهء یک سازمان سیاسی- که خود را مدعی استقرار دمکراسی می داند-، برروی قدرت های خارجی بنا شده باشد آن تشکل از عنوان تشکل مردمی محروم می شود. در مقایسه با آن، احزابی مردمی هستند که محور اصلی فعالیت خود برای ایجاد تغییر سیاسی را بر روی پایگاه اجتماعی خویش قرار می دهند. دنبال کردن یک استراتژی واقعگرا، شاید در یک برههء زمانی، حزبی را در برابر انتخاب برای جلب حمایت های بین المللی برای مبارزات آزادیخواهی خود قرار دهد؛ اما برای آن که ویژگی مستقل و غیروابسته حزب حفظ شود رعایت دو نکته همواره ضروری به نظر می رسد: 1) به سمت نیروهای ناسالم، لابی های جنگ طلب، دشمنان منطقه ای و جهانی کشور ایران و قدرت های بزرگ غارتگر دست یاری دراز نکند، بلکه بیشتر به سراغ نهادهای مردمی سالم، اصیل و انسان دوست برود، 2) حمایت بین المللی را تنها به عنوان محور فرعی فعالیت های خود در نظر بگیرد و تکیهء خویش را بر روی حمایت های مردمی، به عنوان محور اصلی خط کاری خود حفط کند. فراموش نشود، در مبارزات سیاسی، تناسب بین هدف و نیروهای پشتیبان آن همواره باید حفظ شود، به همین دلیل برای استقرار دمکراسی که به طور ذاتی نیاز به اصالت مردمی دارد از هر نیرو و نهادی نمی توان جلب حمایت و پشتیبانی کرد.

- تغییر دمکراتیک با توسل به کودتا ناممکن است: ‌توسل به کودتای نظامی با استفاده از ارتش، و یا نیروهای منظم نظامی دیگر مانند سپاه پاسداران، برای تغییر رژیم هرگز نمی تواند به استقرار چیزی به اسم دمکراسی منجر شود؛ چرا که روش به کار برده شده از حیث ماهوی مردمی و دمکراتیک نیست. میان کودتا و تجربهء مبارزات چریکی برای تغییر رژیم البته، باید تفاوت قائل شد. اما هر نوع مبارزه ای که بستر اجتماعی برای خود تدارک نبیند و نیروهای مردمی را به صورت فعال در روند ایجاد تغییر سیاسی درگیر نسازد نمی تواند منتظر برآیند دمکراتیک باشد.

- توسل به روش های غیر قابل تأیید اکثریت جامعه ره به دمکراسی نمی برد: استفاده از روش هایی که همراه با پشت کردن به ارزش های مورد تأیید مردم برای به چنگ آوردن قدرت سیاسی، هرگز با استقرار دمکراسی همخوانی نداشته و به آن ختم نخواهد شد. از این جمله می توان به زد و بند های پنهان و آشکار با دولت های منطقه ای و جهانی و یا روی آوردن به فریبکاری های انتخاباتی یا روش های عوام فریبانه (پوپولیستی) اشاره کرد.

- خواست و حضور مستقیم اکثریت جامعهء در حرکت تغییر دمکراتیک. مبارزه برای استقرار دمکراسی، هرچند به دست نیروهای سازمان یافتهء مردمی و مستقل باید راهبری شود، اما اگر در مرحله ای از این فرآیند نتواند خواست و حضور مردمی را همراه خود کند، خصلت دمکراتیک خود را در طول زمان از دست داده و لذا به دمکراسی منجر نخواهد شد. روند دمکراتیک یک روند مردمی است. شاید نه همهء مردم یک جامعه، اما دست کم بخش قابل توجهی از آن باید مشارکت خود را در این فرایند به اثبات رسانند. حضور مردم ضمانتی برای برای ماهیت مردمی نیرویی که به قدرت می رسد نیست، اما نیروی مردم گرا در غیاب مردم به موفقیت نمی رسد.

 

• پیش شرط سوم: تقویت فعالیت هایی که آمادگی جامعه برای پذیرش دمکراسی را بالا می برند:

استقرار دمکراسی در جامعه ای شدنی است که به سطحی از رشد مادی و فکری رسیده باشد که بتواند پدیدهء دمکراسی را تصور کند. تصور دمکراسی برای مردم کشوری مانند کرهء شمالی که از طریق دستگاه حاکم در فقر مادی و فرهنگی نگاه داشته می شوند، شاید غیر ممکن باشد، اما در کشوری مانند کرهء جنوبی که به سطح بالاتری از رشد اقتصادی و فرهنگی رسیده بود امکان پذیر به نظر می رسید.

در این راستا، حتی در کشور ما که دهه هاست تحت سیطرهء نظامی دیکتاتوری-مافیایی-ارتجاعی قرار دارد، لایه هایی آگاه و مسئولیت پذیر در جامعه وجود دارند که پدیدهء دمکراسی را، نه تنها تصور می کنند، بلکه حاضرند - علیرغم خطرات و هزینه های سنگین آن- با فعالیت های مدنی و شهروندی خود به رشد بستر لازم برای دمکراسی و زمینه های پذیرش آن در جامعه یاری رسانند. به چند نمونه از این دست فعالیت ها اشاره کنیم:

- کمک به بالا بردن سطح رشد اقتصادی بخشی از جامعه: جامعه شناسی سیاسی فرمول فنی استقرار دمکراسی را این گونه ارائه می دهد:‌ میزان رشد اقتصادی باید به گونه ای باشد که بخش قابل توجهی از جامعه از رفاه لازم برخوردار بوده و گرفتار مسائل معیشتی خود نباشند. اگر نیروهای اجتماعی تغییرگرا بتوانند، با ایجاد و گسترش فعالیت های اقتصادی، سطح رفاه اقتصادی بخشی از جامعه را به میزانی برسانند که وقت آزاد برای پرداختن به مسائل غیرمعیشتی پیدا کند، به رشد سطح فرهنگی جامعه کمک کرده اند. رشد اجتماعی ناشی از رفاه اقتصادی با خود بالندگی فرهنگی را می زاید و علاقمندی به حفظ و گسترش این موقعیت دخالت ورزی سیاسی را تشویق و ترغیب می کند. از مجموعهء فعالیت هایی از این دست -که شاید آسان نباشد اما شدنی است- جامعه یک گام به پذیرش روندهای دمکراتیک نزدیک تر می شود. با عنایت به همین نقش محوری رشد اقتصادی در رشد اجتماعی و فرهنگی جامعه بوده است که هم دشمنان خارجی و هم دشمنان داخلی مردم ایران به شکل سازمان یافته تلاش کرده اند ملت ما را هر چه بیشتر به فقر و تباهی اقتصادی سوق دهند. چرا که جامعه ای که در فقر اقتصادی نگاه داشته شود فقر فرهنگی را نیز پذیرا شده و به سوی اعتلای سیاسی که لازمهء استقرار دمکراسی است روی نخواهد آورد.

- کمک به بالا بردن سطح رشد فرهنگی در جامعه: پس، علاوه بر فقر مادی، حکومت های استبدادی فقر فرهنگی را نیز به شکل برنامه ریزی شده گسترش می دهند؛ چرا که جامعه ای که از رشد فرهنگی برخوردار نباشد، فراز و نشیب های لازمهء دمکراسی را نیز پذیرا نخواهد شد. از دستاورد های تلاش مخرب جمهوری اسلامی در این راستا می توان به چهل درصد از جامعهء ایرانی اشاره کرد که سواد خواندن و نوشتن هم ندارند. چنین جامعه ای، بدیهی است اگر نتواند دمکراتیک عمل کند؛ اشغال نظامی افغانستان و عراق هم نشان داد که با توپ و تانک نمی توان واردات دمکراسی به یک کشور کرد. دمکراسی، حتی در کشور پیشرفته ای مانند آمریکا که بی سواد ندارد و درصد بالایی از جمعیت آن تحصیلات دانشگاهی دارند، با ورود شخصی مانند دانلد ترامپ به کاخ سفید به خطر افتاده است، چه رسد به کشورهایی مانند ما که دهها میلیون نفر از جمعیت آن حتی قادر نیست نام خود را بنویسد. برای ایجاد تغییر در این زمینه، لایه های تحصیل کردهء آگاه و مسئولیت پذیر جامعه می توانند به مبارزه با بی سوادی، کم سوادی و بدسوادی بپردازند و به طور مثال کلاس های سوادآموزی و دیگر اشکال از فعالیت های فرهنگی را دایر کنند، تا از مجموع این دست کارها، به تدریج، سطح فرهنگی جامعهء ایرانی بالاتر رود و آمادهء پذیرش دمکراسی شود.

خلاقیت نیروهای تغییر در عرصهء فعالیت های شهروندی، مدنی، اقتصادی، فرهنگی، ورزشی، زیست محیطی وغیره، اگر با پشتکار و صداقت دنبال شود، به مرور زمان سطح رشد اجتماعی را به حدی می رساند که بتواند رفتارهای خود را با ضروریات دستیابی و حفظ دمکراسی تنظیم کنند. همزمان، این نیروها لازم است آشنایی با مقولهء سیاست و مفهوم شهروندی را به درون جامعه ببرند و آگاهی در این زمینه را به تدریج بتواند درک ضرورت مشارکت در فرایند اجتماعی استقرار دمکراسی را، از جانب اکثریت جامعه، ممکن سازد. از دل این روند، نهادهای رصدگر مردمی زاده می شوند که ضامن حضور جامعه در دفاع از حقوق شهروندی همگان خواهند بود. چرا که دمکراسی مشارکت نمی آورد، مشارکت دمکراسی می آورد.

 

نتیجه گیری:

استقرار دمکراسی در هیچ کشوری به صورت شانسی و تصادفی روی نداده است؛ پس، اگر نمی خواهیم آرزوی دمکراسی در ایران را به گور ببریم، بهتر است هر چه زودتر تصور این که روزی در کمال انفعال و تماشاگری ما، پای دمکراسی به ایران هم باز خواهد شد را از ذهن به در کنیم. استقرار دمکراسی حاصل آگاهی، سازماندهی و برنامه ریزی هدفمند یک جامعه است. به آن اکثریت ناآگاه و غیرمسئول در ایران، که به دلایل معیشتی یا غیر آن، به جای زندگی، درگیر زنده ماندن هستند کار نداشته باشیم. سخن رو به من و شمایی است که آگاهانه دمکراسی می خواهیم:

دیر وقتی است که دیگر نمی بایست به بیان آروزها و خیالبافی بسنده کنیم. اگر توانستیم در این باره قضاوتی عینی، واقعگرایانه و به دور از احساس گرایی پیدا کنیم، به این بیاندیشیم که به راستی تا چه حد از سه پیش شرط دمکراسی در ایران محقق شده است؟ اگر با سنجش دقیق وجود و حضور این سه عنصر به این نتیجه رسیدیم که هنوز به اندازهء کافی وجود ندارند، دست به کار شویم و نه ناامید. ببینیم چگونه می توانیم اپوزیسیونی با ماهیت و رفتار دمکراتیک داشته باشیم، چطور می توانیم روشی را برای تغییر رژیم استبدادی برگزینیم که از ماهیت دمکراتیک برخوردار باشد، یعنی بر نیروهای بالقوهء و بالفعل مردمی تکیه داشته باشد و سرانجام این که چگونه می توانیم بستر تصور و پذیرش دمکراسی را در درون لایه های مستعد جامعه تقویت کنیم. به جای به تحلیل بردن و کاستن نیروی کم اپوزیسیون ایرانی با توسل به روش های فرسایشی، به پای بهره بری هوشمندانه از شرایط و امکانات و استعدادها برای تغییر رژیم استبدادی برویم. و این، یعنی انجام کار با اتخاد روش های پویا و متکی بر علوم اجتماعی، نه یک مبارزهء عادت مدار و شکل گرا.

ما هر جا و به هر اندازه که بتوانیم باید مبارزه را در این سه عرصه فعال به پیش بریم تا به تدریج پارامترها و پیش شرط های تحقق دمکراسی رشد کنند و تقویت شوند. در داخل کشور با فعالیت های فرهنگی، اقتصادی، در حمایت از محیط زیست و حیوانات، در تقابل با معضلات اجتماعی همچون اعتیاد، کودکان کار، تن فروشی، کارتن خوابی و گورخوابی و ... در تمامی عرصه ها، هر آن جا که حتی با وجود نظام استبدادی کنونی هنوز امکان آن وجود دارد، فعال شویم. رژیم های خودکامه، از تحرک و همگرایی مردم و جامعه در هر شکل خود وحشت دارند و به شکل سیستماتیک جلوی اجتماع و کار جمعی شهروندان را می گیرند و حتی اگر بتوانند مایلند همه را در خانه هایشان حبس کنند. ما برعکس آن عمل کنیم، آن کنیم که دشمنان ما نمی خواهند: اگر در داخل کشور هستیم، به عنوان فعال اجتماعی، با رشد و غنا بخشیدن به فعالیت های جمعی و شهرندی کوچک و بزرگ مقاومت کنیم تا جامعهء ایرانی از درون پویا و پویاتر شود تا برایش تصور دمکراسی ملموس و ممکن شود. اگر در خارج از کشور هستیم، به احزاب مردمی و مستقل بپیوندیم و با مشارکت نیرویی، فکری و مالی خود، زمینه های لازم برای ایجاد و تقویتِ هم اپوزیسیون دمکراتیک و هم روش های تغییر دمکراتیک، هر دو را، فراهم کنیم.

در یک کلام، به جای حسرت خوردن و رویابافی و در انتظار بیگانگان نشستن که شاید روزی برای ما دمکراسی را مانند عراق و افغانستان و لیبی به ارمغان آورند، وقت و توان خود را صرف تقویت عناصری کنیم که پیش زمینهء استقرار دمکراسی در ایران خواهند بود. نسل هایی که در جنبش مشروطه، جنبش ملی کردن نفت و انقلاب 57 شرکت کردند، واقعگرا نبودند، منتظر موفقیت تصادفی حرکت خویش بودند، ما هم می توانیم به رویابافی ادامه دهیم و موقعیت هایی مثل سال 88 را از دست بدهیم. می توانیم رویاباف باشیم، یا مصلحت گرا و ذهنگرا، تا این وضع همچنان ادامه پیدا کند. و یا، انتخاب کنیم که واقعگرا، مسئولیت پذیر وعملگرا باشیم و با فکر و هدف و برنامه به پای ایجاد و تقویت پیش شرط های استقرار دمکراسی در ایران برویم. شهروندان آگاه در انتظار فرصت خوشبختی و رفاه نمی نشینند، آنها فرصت ها را برای خود خلق می کنند. دمکراسی محصول تصادف تاریخ نیست، نتیجهء کنش ارادی و سازمان یافتهء انسان هاست.

بازگشت به خانه