تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

3 شهريور ماه 1395 ـ  24 ماه  اگوست 2016

!با چتر نجات از بانکوک

يادداشت های اسکندر دلدم

حسنک و چوپان دروغگو؟

(اين مطلب يک داستان خيالی - علمی نيست!)

گاو مععععع مي كرد

گوسفند بععععععع مي كرد

سگ واق واق مي كرد

و همه با هم فرياد مي زدند حسنك كجايي؟

شب شده بود اما حسنك به خانه نيامده بود. حسنك مدت‌هاي زيادي است كه به خانه نمي‌آيد. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي‌كند. او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود ژل مي‌زند.

موهاي حسنك ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او به موهاي خود گلت مي‌زند. ديروز كه حسنك با كبري چت مي‌كرد كبري گفت تصميم بزرگي گرفته است. كبري تصميم داشت حسنك را رها كند و ديگر با او چت نكند چون او با پتروس چت مي‌‌كرد. پتروس هميشه پاي كامپيوترش نشسته بود و چت مي‌كرد. پتروس ديد كه سد سوراخ شده اما انگشت او درد مي‌كرد چون زياد چت كرده بود. او نمي دانست كه سد تا چند لحظه‌ي ديگر مي‌شكند. پتروس در حال چت كردن غرق شد.

براي مراسم دفن او كبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود اما كوه روي ريل ريزش كرده بود. ريزعلي ديد كه كوه ريزش كرده اما حوصله نداشت. ريزعلي سردش بود و دلش نمي‌خواست لباسش را در آورد. ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد كرد و منفجر شد. كبري و مسافران قطار مردند.

اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل هميشه سوت و كور بود. الان چند سالي است كه كوكب خانم همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد او حتي مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ي مهمان ندارد. او پول ندارد تا شكم مهمان‌ها را سير كند.

او در خانه تخم مرغ و نان و پنير ندارد اما گوشت هم ندارد!

کوکب آخرین بار که گوشت گوسفند خرید قصاب مومن و خداترس و کاسب حبیب خدا بجای گوشت گوسفند گوشت خر به او فروخت!

در ده دیگر خر و قاطر و سگ وجود ندارد؛ همه را به شهر برده ششلیک زده و در رستوران های بالای شهر فروخته اند!

کوکب و ریزعلی در ده تنها مانده اند، چون همه روستایی ها به شهر رفته و شهری شده اند!

ریز اکبر و عفت، حسنک و حسینک، عین و غین و چپقعلی که زودتر به شهر رفته بودند حقوق های نجومی می گیرند و بفیه در شهر گدایی می کنند!

چوپان دروغگو هم که در ده دستش رو شده و آررویی نداشت به شهر رفته و سخنگو شده است! و مرتب در تلویزیون دروغ می گوید که تورم پائین آمده و رشد اقتصادی بالا زده و نه بیکار داریم و نه بی خانمان!

دیگر کسی از چوپان دروغگو گله ندارد!، چون خود گوسفندها هم دروغگو شده اند و دروغ صنعت ملی شده است!

دیگر در کتاب های درسی داستان چوپان دروغگو و حسنک کجایی و دهقان فداکار وجود ندارد، چون حسنک به شهر رفته و پست بالا گرفته و حقوق نجومی می گیرد و همه می دانند کجاست و لزومی ندارد بپرسند حسنک کجایی؟

دهقان فداکار هم به شهر رفته و سر چهارراه ها اسپند دود می کند و فال حافظ می فروشد!

چوپان دروغگو هم که در کتاب های درسی قدیم یک نفر بود تکثیر شده و چوپان های دروغگو که در شهر به آنها سخنگو می گویند بجای داد و فریاد کردن از سر تپه و دروغ گفتن!، جلوی خبرنگاران و دوربین تلویزیون و در روز روشن دروغ می گویند و سر گوسفندان را شیره می مالند!

به همین دلیل در کتاب های درسی جدید دهقان فداکار تبدیل به مدیر خلافکار، و چوپان دروغگو تبدیل به سخنگوی دروغگو شده است، و حسنک را هم که همه می دانند کجاست و لزومی برای پرسیدن ندارند!

 

خواهر رودریگرز و لزوم ختنه شدن دیپلمات های خارجی!

خیلی ها تصور می کنند که سیاست خارجی رژيم اسلامی در سی و هفت هشت سال گذشته جز دشمن تراشی و منزوی کردن کش ور نتیجه ای نداشته و دست آوردهایش خلاصه می شود به چمدان های پر از سوغاتی که دیپلمات های حکومت اسلامی در سفر به خارج و خرید از فروشگاه های برند برای اهل بیت و اهل فامیل می آورند! يعنی با دست پر به کش ور باز می گردند!

در حالی که سفر اخیر حاجیه خانم «دلسی رودریگرز» به دارالاخلافه طهران خلاف این نظر را ثابت کرد و نشان داد که کار سیاست خارجی حکومت اسلامی فقط تبدیل دوست به دشمن نبوده است و مدیران کشور اگرچه از دریافت هزار میلیارد دلار خسارات جنگ عراق علیه ایران صرفنظر کرده و در بازپس گیری دارایی های به یغما رفتهء ایران در غرب و شرق مثل موتورسیکلت در گل مانده اند!، و در پیگیری اصل: "نه شرقی - نه غربی" به یکی از اقمار روسیه تبدیل شده اند!، و در مذاکرات اعجاب آور هسته ای قبول و امضاء کردند که منبعد حتی به طرف هسته خرما هم نروند!، اما در تحمیل روسری و حجاب اسلامی به کفار نامسلمان موفقیت های باورنکردنی داشته اند!

همانطور که در عکس های ضمیمه مشاهده می کنید از کمیسیونر روابط خارجی اروپا گرفته تا وزیر خارجه ونزوئلا و هند و چین و ماچین، در موقع ورود به طهران و در ملاقات با مدیران خداترس و مومن و نماز شب خوان، خود را «کاور» کرده و موی سر را می پوشانند تا خدای ناکرده مقامات چشم پاک حکومت اسلامی با مشاهدهء چند تار مو دچار وسوسه های شیطانی نشده و این ضعیفه ها را به عقد موقت خود در نیاورند و فضای ملاقات سیاسی تبدیل به اطاق خواب نگردد!

ناظران سیاسی و متخصصان امور حکومت اسلامی می گویند پنهان کردن موی سر زنان خارجی دومین موفقیت بزرگ حکومت اسلامی پس از پنهان کردن نیروگاه هسته ای چند میلیارد دلاری اراک زیر کوهی از بتن و سیمان است!

شنیده می شود حکومت اسلامی شرط دادن میلیاردها دلار کمک بلاعوض به ونزوئلا و بولیوی و نیکاراگوا و سایر کشورهای بدبخت بیچاره جهان سوم را رعایت حجاب اسلامی از طرف مقامات زن این کشورها در سفر به حکومت اسلامی قرار داده است!، و مقامات این کشورها ضمن پذیرش این خواستهء مقامات اسلام پناه حکومت اسلامی، اظهار داشته اند که اگر حکومت اسلامی به میزان کمک هایش اضافه کند مردان کابینه و مقامات دولتی و نخست وزیران و رؤسای جمهور این کشورها هم، علیرغم کهولت سن، حاضرند طی مراسم باشکوهی در حضور مقامات ایرانی علی الخصوص کربلایی ظریف و کربلایی تخم نباتچی و تخت فنرچی و وعده وعیدی نشاط، و حتی کربلایی حسن روحانی خود را ختنه (سنت) نمایند تا روابط میان مسئولین حکومت اسلامی با این کشورها شرعی تر و مستحکم تر گردد!

 

اعتبار پاسپورت حکومت اسلامی کمتر از سودان جنوبی!

آيا می دانستيد مسافرت با پاسپورت ایرانی فقط به کشورهایی که هنوز کشف نشده اند و یا فاقد فرودگاه و پلیس گذرنامه هستند بدون ويزا امکان پذیر است؟ آيا يادتان هست که یکی از وعده های اصلی کربلایی حاج دکتر حجت الاسلام والمسلمین والمسلمات حسن روحانی در مثلا تبلیغات مثلا انتخابات ریاست حکومت سال هزار و سیصد و نود و دو باز گرداندن آبرو به کشور و اعتبار بخشيدن به پاسپورت بی اعتبار حکومت اسلامی بود؟ حالا، طبق گزارش سالانهء موسسه "هنلی و شرکا" که به عنوان شاخص اعتبار سنجی گذرنامهء کشورهای جهان منتشر می شود، گذرنامهء حکومت اسلامی (ایران سابق) با دوازده پله سقوط از جایگاه هشتاد و شش در سال دو هزار و سیزده به جایگاه نود و هشت در سال دوهزار و شانزده رسیده است!

در گزارش سال دو هزار و شانزده موسسه "هنلی و شرکا " به ترتیب، آلمان و سوئد با دسترسی بدون ویزا به صد و هفتاد و هفت و صد و هفتاد و شش کشور و منطقه جهان، در جایگاه اول و دوم، فنلاند، فرانسه، ایتالیا، اسپانیا و انگلستان در رتبه های بعدی قرار گرفته اند.

بر اساس این گزارش حکومت اسلامی در جایگاه نود و هشتم قرار دارد. این بدان معنا است که عیار گذرنامهء حکومت اسلامی از کشورهایی چون برمه (میانمار) - کره شمالی - بنگلادش - سریلانکا و حتی سودان جنوبی هم پائین تر است!

کربلایی حاجی دکتر حجت الاسلام والمسلمین و المسلمات در خرداد سال نود و دو با صدای بلند گفت: " قول می دهم که اعتبار و احترام را به پاسپورت حکومت اسلامی برگردانم..."

اما اکنون کار احترام به پاسپورت ایرانی به جایی رسیده که بحرین دارندگان پاسپورت ایرانی، از جمله حسین موسویان که پاسپورت دیپلماتیک در دست اش بوده، را به بحرین راه نمی دهد و در آلمان استاد دانشگاه تهران را مورد بی احترامی قرار می دهند و سفارت هندوستان در تهران برای دادن ویزا به ایرانیان از آنها انگشت نگاری می کند و خلاصه اينکه، بله، مسافرت با پاسپورت ایرانی فقط به کشورهایی که هنوز کشف نشده اند و یا فاقد فرودگاه و پلیس گذرنامه هستند امکان پذیر می باشد!

 

علت نادیده گرفتن رسوایی حقوق های چند صد میلیونی

       پس از در آمدن بوی گند حقوق های چند صد میلیونی و پاداش های عجیب و غریب حرف های ناپسندی در سطح جامعه پیرامون حرام خواری مدیران مؤمن و متعهد و نماز خوان رژیم بر سر زبان ها افتاد و حتی اکثریت کارمندان و کارگران و معلمان و بازنشستگان و سایر اقشار حقوق بگیر که با حقوق پایهء هشتصد هزار تومانی کرامت انسانی خود را حفظ می کنند (!) و در عمرشان یکی دو میلیون تومان پول را یکجا ندیده اند و نمی دانند صدها میلیون را با سین می نویسند یا با صاد!، دست از دهان کشیده و نسبت های منکراتی به طایفهء مدیران حرام خوار کش ور می دادند!، و ظن آن می رفت که مدیران کش ور از ناسپاسی امت همیشه مغبون افسرده شده و پست های مدیریتی را رها کرده و، مانند خاوری بانک ملی، به برج سازی و شهرک سازی در خارج کشور روی بیاورند!

       به همین خاطر مدیران حرام خوار برکنار شده را جا به جا کرده و در سمت های جدید گذاشتند و ضمن برگزاری مراسم تودیع و دادن تقدیر نامه و سکهء طلا و قالیچه و هدایای دیگر، از زحمات آنها (زحمت در نوشتن فیش های حقوقی چند صد میلیونی برای خود و خانواده!) تجلیل به عمل آوردند!

       مثلاً، کربلایی نوبخت (سخنگوی دولت حاج دکتر روحانی) در مراسم تودیع کربلایی صفدر (رئیس سابق صندوق ذخیره ملی) از زحمات کربلایی صفدر به شدت هفت و نیم ریشتر قدردانی کرد و مورد فوق را ذخیره و امانت دار رژیم اسلامی نامید! يا حاج آقا نعمت خورده، وزیر صنعت - معدن - تجارت هم، که ثروتمندترین موجود دوپای خاورمیانه محسوب می شود و مالک بیشتر مجتمع های پتروشیمی کشور است، در حمایت از خورندگان حقوق های چند صد میلیونی اظهار داشت این امر مهمی نیست و در دیگر کشورهای دنیا هم سابقه دارد!

       البته ایشان نگفت که اگر مدیر تویوتا یا مدیر گوگل یا مدیر لوفت هانزا حقوق بالا می گیرد به خاطر مدیریت موفقی است که باعث افزایش سودآوری شرکت متبوع خود شده است، اما معلوم نیست که کربلایی صفدر یا کربلایی رستگار یا کربلایی صدقی چه گلی بر سر امت بی حق و حقوق زده اند که باید زیر دمشان اسپند دود کرد و حقوق های چند صد میلیونی به آنها داد!

       به هر حال از اول پیروزی اسلام در سال پنجاه و هفت، دادن این حقوق ها رسم بوده و اکثر مولتی میلیاردر ها نظیر کربلایی نعمت زاده و کربلایی آخوندی و کربلایی هاشمی و امثالهم زندگی خود را بر اساس این حقوق های بالا برنامه ریزی کرده اند و در صورت کاهش حقوق هایشان دچار کمبود مالی(!) و مشکل در گذران زندگی روزانه شده و ممکن است برای تأمین کسری مخارج به تکدی گری یا سرقت و جیب بری و اعمال خلاف روی بیاورند! بنابراین باید حقوق این مدیران پاک دامن و حرام خور کما فی السابق پرداخت شود تا از افزایش مجرمین جلوگیری شود!

       جای تأسف است که افرادی مثل حاجی احمد توکلی، که به رئیس جمهور نامه می دهند و این مدیران را حرام خوار و مجرم می نامند و چوپانان و کناس های سابق و مدیران لاحق فعلی (عموماً متدین و نمازخوان و خداترس و دارای داغ نعل اسبی روی پیشانی!) را به خاطر حقوق خواری بی رویه مورد انتقاد قرار می دهند؛ حقوق های ماهی چند صد میلیون و پاداش های چند میلیاردی و حق مدیریت کلان و کمک هزینهء گزاف را می بینند اما دلار سه هزار و پانصد و پنجاه تومانی را که این بندگان خدا باید هر ماه به آمریکا و انگلستان و سایر بلاد کفر حواله فرزندان شان کنند نمی بینند!

       به گفتهء مقامات مسئول و منابع رسمی بیش از سه هزار آقازاده (تخم و ترکه مسئولان) در بلاد کفر و استکبار جهانی به تحصیل و تفریح و عشق و حال سرگرم هستند که باید مخارج این مدیر زاده ها!، توسط پدران مدیرشان به صورت دلار یا یورو به حساب آنها حواله شود!

       با توجه به نرخ دلار و یورو ملاحظه می فرمائید مدیران متدین و مقدس مآب چندان هم حقوق زیادی نمی گیرند زیرا آشنایی نزدیک با مفاسد غربی در کازینوها و کاباره ها و دیسکوتک ها و شاباش کردن دلاری روی سر رقاصه ها خرج سنگینی دارد!

 

 

تنبیه شدید و مجازات سنگین غارتگران بیت المال!

       حاج آقا قاضی ناصر سراج، رئیس سازمان بازرسی کل کشور، از اینکه دو نفر از خورندگان حقوق های نجومی و عشق و حال کرده ها با بیت المال مجددا به مدیریت بانک ها منصوب شده اند اظهار تاسف کرده است! علاوه بر حاج آقا قاضی ناصر سراج که از انتصاب مجدد این دو نفر انتقاد کرده، امت همیشه هاج و واج و همیشه در گل مانده هم در کار بزرگ تر (حاجی روحانی) دخالت کرده و اشکال می کنند که چرا دولت این مدیران را تنبیه نمی کند و علاوه بر تنبیه نکردن، پست جدید هم به آنها می دهد!

       باید عرض کنم دولت محترم (حاج آقا روحانی) همه دزدان بیت المال و جوندگان بیت المال را به شدت تنبیه کرده و همه چپاولگران را مجبور کرده تا هرکدام صد بار از روی فیش حقوقی خودشان جریمه بنویسند!

       همچنین در جلسه هیئت دولت چند نفر از غارتگران را به صورت یک پایی ده - پانزده دقیقه (در حالی که دست هایشان را بالا گرفته بودند!) گوشهء کلاس، ببخشید هیئت دولت، نگه داشته اند و تا آنجا که ما اطلاع داریم از آنها خواسته شده تا اولیای خود را به دولت بیاورند تا از اولیای آنها تعهد کتبی گرفته شود تا دیگر فرزندانشان نظم مملکت را با جویدن بیت المال و حقوق خواری بهم نریزند! (حتی گفته می شود مبصر هیئت دولت گوش یکی دو تا از آن ها را هم پیچانده است! )

       در واقع همین مقدار تنبیه کافی است و نباید انتظار داشت با یک مدیر عالیرتبه مثل یک معتاد دوره گرد بی خانمان و کارتن خواب، که از صندوق صدقات دزدی می کند برخورد و او را اعدام کرد!

       مدیران کنونی چهار دهه است دزدیده و بار خود را بسته اند و بعضی از آنها در حال حاضر از دولت ثروتمندتر هستند و تعداد کارخانجات شان از کارخانجات دولتی بیشتر است! اگر با این مدیران برخورد شود و برکنار شوند و دوباره مثل اول پیروزی انقلاب ضد سرمایه داری و طرفدار مستضعفین (!) یک سری مدیر جدید پول ندیده و دارای سوء تغذیه و گرسنه را از پشت کوه ها و از وسط کویر بیاوریم و کارهای مملکت را به دستشان بسپاریم، چون جیبشان خالی است بیشتر خواهند دزدید! پس صرفه در این است که همین مدیران سابقه دار (!) بر سر کارها باقی بمانند و فقط از آنها خواهش شود که عادلانه بدزدند و کمی هم رحم داشته باشند!

 

 

لزوم برخورد قضایی با کارگرانی که حقوق نمی گیرند!

یکی از شگفتی های نژاد ایرانی که آن را در بین سایر نژادها و ابناء بشر متمایز ساخته، خاصیت منحصر بفرد فراموشکاری و ضعف حافظهء کوتاه مدت (و ایضاء بلند مدت) است!

فی المثل همانطور که ناگهان بوی توالت و فاضلاب بیرون زد و فیش های حقوقی چند صد میلیونی مشتی حرام خوار فاش شد و سر و صدای زیادی به راه انداخت، به یکباره موضوع بکلی فراموش گردید!

موضوعاتی مثل انجام عمل لواط در بازداشتگاه غیر قانونی قاضی مرتضوی در کهریزک، و کشتن زندانیان، یا موضوع پرونده غارت صندوق بازنشستگی و چپاول ذخایر بانک ها، و گم شدن دکل های نفتی و قصهء بابک زنجانی و برادران قاچاقچی، و هاپولی شدن هشتصد میلیارد دلار در دوران سلطنت شاه محمود آرادانی!، و هزاران مورد از این دست که در زمان خودش نقل محافل و مجالس و سبب حیرت مردم شده بود؛ همانطور که با جنجال و سرو صدا فاش شدند، بی سرو صدا فراموش گردیدند!

در حال حاضر اوضاع آرام گردیده و با تصویب و تصمیم دولت و صدور دستورالعمل پرداخت حقوق چند ده میلیونی قانونی به مدیران، به جنجال حقوق های غیرقانونی پایان داده شده، و منبعد مدیران محترم بطور قانونی حقوق و پاداش کلان می گیرند!

خیلی ها سئوال می کنند که با توجه به مشکلات مالی دولت و کمبود بودجه اجرایی محل تامین این حقوق های کلان کجاست؟

به نظر من، محل تامین حقوق کلان مدیران دولتی؛ جیب کارگران بخت برگشته ای است که شش ماه شش ماه حقوق هشتصد هزارتومانی آنها پرداخت نمی شود!

تصور کنید که یک شرکت دولتی بیست نفر مدیر و معاون و مشاور داشته باشد و هر مدیر هم حداقل بیست میلیون تومان حقوق و مزایا و کمک هزینهء گذران اوقات فراغت و هزینهء آب کرفس و داروی نظافت و پاداش آخر ماه بگیرد!

برای پرداخت حقوق و مزایا و پاداش این مدیران مکتبی (دو کلاس درس در مکتب روستا خوانده!) به اندازهء حقوق و مزایای چهارصد کارگر نیاز است!، بنابراین مدیران محترم با توجه به بودجهء ناکافی که در اختیار دارند یا باید از حقوق حقهء خود چشم بپوشند (!) و صنار سه شاهی حقوق کارگران را بپردازند، یا حق خود و خانواده محترم خود را بردارند!

تصدیق می فرمائید کارگر اگر حقوق نگیرد و نان و آبی نخورد هیچ اتفاقی نمی افتد، چون یک عمر است به نخوردن نان و آب و گوشت و مرغ و مواد لبنی عادت کرده است. اما مدیری که در شمال شهر تهران در ویلای چند میلیون دلاری زندگی می کند اگر یک ماه حقوق نگیرد چطور باید مخارج زندگی آقازاده اش در کالج لندن و هزینهء خرید لباس حاج خانم از مزون دیور پاریس را بپردازد تا آبروی نظام حفظ شود؟

بهر تقدیر موضوع حرام خواری مدیران نماز خوان و خداترس و مومن و با ایمان مکتبی و دریافت صدها میلیون حقوق ماهیانه، با تدبیر مدیران رده بالاتر فراموش شد و آنچه فعلاً اهمیت دارد و مطرح است مو ضوع پرداخت نشدن صنار و سه شاهی حقوق کارگران بخت برگشته و زحمتکشان محروم کارخانجاتی است که به علت سوء مدیریت همین مدیران چپاولگر شش ماه شش ماه حقوق دریافت نمی کنند!

اکنون که به میمنت و مبارکی در مستراح گذاشته شد و گندکاری حرام خواران را ماله کشی کردند خوب است مقامات مسئول برای نشان دادن قاطعیت و اجرای عدالت یقهء کارگران و محرومان و زحمتکشان را بگیرند و آنها را تحویل دستگاه قضایی بدهند تا معلوم شود این کارگران با آنکه ماه ها حقوق نگرفته اند چطور به زندگی ادامه می دهند و زن و بچه خود را اداره می کنند!

در واقع قانون " از کجا آورده ای؟ " را که کسی جرات ندارد در مورد مدیران مملکت اجرا کند باید در مورد کسانی که ماه ها حقوق نمی گیرند اجرا کنند تا معلوم شود اینها از کجا می آورند و می خورند که همچنان زنده مانده و نفس می کشند!

به مورد زیر توجه فرمائید:

"... کلنگ کارخانه نساجی مازندران (شاهی - قائم شهر کنونی) در سال 1307 شمسی توسط رضاشاه کبیر (بنیانگذار ایران نوین - سردار سازندگی) به زمین زده شد و در سال 1309 به بهره برداری رسید. تا قبل از احداث کارخانجات نساجی در مازندران (شاهی) پنبه کشت شده در این استان به کشورهای خارجی صادر می شد و در برابر آن پارچه با چند برابر قیمت وارد کشور می گردید، اما پس از احداث کارخانه نساجی مازندران، این استان به یک قطب صنعتی تبدیل گردید و شهرت پارچه های نساجی مازندران جهانی شد. پس از تغییر رژیم در سال 1357، به خاطر سوء مدیریت این کارخانجات معظم مانند سایر کارخانجات دیگر کشور به نابودی و تعطیلی کشانده شد و در حال حاضر نفس های آخر را می کشد. به گفته دبیر اجرایی خانه کارگر استان مازندران در حال حاضر دویست و پنجاه کارگر کارخانه نساجی مازندران دو ماه است حقوق نگرفته اند! دبیر خانهء کارگر می گويد: «خصوصی سازی در کشور به خصوصی خوری تبدیل شده است و در این بین کسانی که آسیب دیدند مردم و کارگران بودند!، و در حال حاضر تنها چیزی که نصیب ما شده است رنج و غم و تعطیلی کارخانه ها است!!»

برای قبح ختام خواستم بگویم ای تف به شرف... اما ملاحظه ام شد که یکی و دوتا نیستند که بتوانم به شرف نداشته شان تف بیندازم!

از کلیهء قارئین اوللعزم خواهشمندم در تف انداختن به شرف نداشته این خارپشته های غارتگر بنده را یاری فرمایند!

 

تهدید کربلایی ترکان به ریختن آبروی کربلایی نعمت زاده!

شاید بسیاری از مردم (امت ساندیس خور) تصور کنند که با رو شدن دست دولتمردان نماز خوان و مومن و متقی و خداترس حکومت اسلامی، و درآمدن گند اختلاس های کلان و ویژه خواری های آنها و فرزندان و اعوان و انصارشان، و افشای فیش های حقوقی و رسوایی های مالی دهشتناک در سازمان تامین اجتماعی و بنیاد شهید و صندوق ذخیره ملی و و بانک ها و شرکت های دولتی و غارت بیت المال توسط مدیران خدمتگزار و فرار مدیران و روسای بانک ها با خروارها دلار به خارج کشور و شیاف کردن دکل های نفتی توسط کارگزاران دولتی و موارد بیشماری از این دست... دیگر آبرویی برای مقامات دولتی و کارگزاران کشور باقی نمانده که بخواهد ریخته شود!

ما خودمان هم پس از آبروریزی های سریالی که در حکومت اسلامی روی داد تصور می کردیم همه این افراد بی آبروی کامل شده اند، و در واقع مدیریت دست یک عده بی آبرو می باشد!

اما هفته گذشته با اظهارات کربلایی ترک آن (!) مشاور ویژهء کربلایی روحانی معلوم شد که هنوز بخشی از آبروی حاج نعمت (وزیر معدن و صنعت و تجارت) ریخته نشده و موجود می باشد!

حاج اکبر (با اکبر جوجه اشتباه نشود) مشاور عالی دولت کربلایی روحانی (رئیس جمهور ممالک محروسه ایران) و دبیر مناطق آزاد کشور در یک برنامه تلویزیونی کربلایی نعمت خورده وزیر و روی معدن - صنعت و تجارت را مورد تهدید قرار داد و گفت اگر خجالت نمی کشید پرونده کربلایی را رو می کرد و آبرویش را می برد!

داستان از این قرار است که چندی پیش کربلایی نعمت خورده که صاحب اکثر مجتمع های عظیم پتروشیمی ایران است (و با مسافرکشی و کارگری به این ثروت رسیده است!) گناه مشکلات موجود در صنایع کشور را به گردن قاچاق از مناطق آزاد به داخل کشور انداخت تا بی عرضگی خود در اداره وزارت صنایع و معادن و تجارت را ماله کشی کند!

تخلیهء چاه مشکلات صنایع جلوی خانه کربلایی ترکان (دبیر مناطق آزاد) باعث عصبانیت کربلایی ترکان شد و کربلایی هم در یک پاتک خیره کننده پای گذشته حاجی نعمت زاده را پیش کشید، و در یک برنامه تلویزیونی که از شبکه سراسری پخش می شد تا امت همیشه در جلوی تلویزیون، با خلق خوی وزرا و مسئولان مومن و متقی و با اخلاق آشنا شده و از آنها درس اخلاق بیاموزند با عصبانیت گفت:

"نعمت زاده مواظب حرف زدنش باشد وگرنه از کوره در می روم و چیزهایی را می گویم! آیا خوب است من مطالبی را در خصوص ایشان بیان کنم؟ من خجالت می کشم بعضی مسائل را در خصوص ایشان به زبان بیاورم!"

اشاره کربلایی ترکان به مسائلی در مورد گذشتهء کربلایی نعمت زاده، که افشای آنها باعث آبروریزی است!، کلیه اخبار و حوادث جهانی را تحت الشعاع قرار داده و همگان می خواهند بدانند که اخراج نعمت زاده از مدرسه (در دورهء تحصیل در دبستان و دوره متوسطه!) و احضار مکرر والدین او به مدرسه و گرفتن تعهد کتبی از آنها ربطی به پرونده ادعایی حاجی ترکان دارد یا نه!

به هر حال هرچه هست اين موضوع ربطی به رانت خواری و چپاول بیت المال و فساد اقتصادی و مالی و دادن رانت یک میلیارد یورویی به یکی از دوستان گرمابه و گلستان نعمت زاده ندارد، و انجام اینگونه کارها در حکومت اسلامی به عرف رایج تبدیل شده، و نه تنها باعث بی آبرویی نمی شود، بلکه احترام شخص را در میان کارگزاران کشور زیادتر می کند!

هرچه هست مربوط به ایام کودکی نعمت زاده و دوران دبستان و مدرسه متوسطه است، که آن هم قابل بازگو کردن نیست و کربلایی ترکان نباید اشتباهات دوران کودکی افراد را پرونده کند و تتمهء آبروی آنها را ببرد!

به هر حال بچه چون عقلش کامل نشده ممکن است گول بخورد! و افشای پرونده این گول خوردن ها در تلویزیونی که زن و بچه های مردم نگاه می کنند صحیح نیست و نه تنها تتمهء آبروی کربلایی نعمت زاده را برباد می دهد، بلکه بدآموزی هم دارد و از همه مهم تر خلاف شرع است!

 

مردی که کت نداشت! (پیراهن هم نداشت!)

افرادی که کتاب نمی خوانند و اهل مطالعه نیستند (علی الخصوص کتاب خاطرات مسئولان حکومت اسلامی را نمی خوانند) تصور می کنند که این مدیران از بدو تولد کت و شلوار تن شان بوده و پیراهن مارکدار به تن می کرده اند و کفش داشته اند!

یک عده هم تصور می کنند فقط کربلایی محمود احمدی نژاد با یک کاپشن دست دوم دوزاری و درپیتی روستای بی آب و علف و کویری آرادان بالا را ول کرد و وارد جهان سیاست شد و خواهر و مادر هوگو چاورز را بغل کرد و تسلی داد!

کربلایی ممد جوات ضخیم عاقد قرارداد «لوزان چای» در کتاب خاطرات اش (آقای ظریف) گوشه هایی از ریختن آبروی کشور و ملت ایران نزد خارجیان و نمایندگان کشورها و دیپلمات های مقیم سازمان ملل متحد را اینطور شرح می دهد:

"...خود من روز اول با کاپشن به نمایندگی نیویورک (نمایندگی حکومت اسلامی در مقر سازمان ملل متحد - نیویورک) رفتم و واقعاً کت نداشتم! افرادی بودند که با کاپشن سربازی به سازمان ملل می رفتند. پس از اینکه کت سربازی را کنار گذاشتند، کت و شلوارهای کثیف، بر حساب و کتاب و با یقه باز می پوشیدند! خاطرم هست به تازگی یقه سه سانتی یا به اصطلاح آخوندی در وزارت امورخارجه مرسوم شده بود. در بلاد نیویورک هم که از آن پیراهن ها پیدا نمی شد. بنابراین از همسرم خواستم تا یقه پیراهنم را بشکافد و آن قسمت بالایی اش را در بیاورد. به همین صورت یقه دیپلماتیک درست کردیم. روز اولی که این کار را انجام دادم و به سازمان ملل متحد رفتم، خانم مو خرجی، نماینده هند، کنار من نشسته بود. آن خانم به من گفت امروز اولین باری است که با ظاهری مرتب به اینجا آمده ای..! "

اگرچه کربلایی ضخیم وزیر امورخارجه دولت کربلایی روحانی در کتاب خاطراتش، در مورد مسواک نزدن و دست و رو نشستن دیپلمات های حکومت اسلامی توضیحی نداده است، اما مطلعین می گویند شستن دست و رو و مسواک زدن هم بین دیپلمات های حکومت اسلامی مرسوم نبوده و آن را به فرهنگ منحط غربی نسبت می داده اند!، و دلیل اصلی خارج شدن ناگهانی کلیهء حضار در سالن اجلاس سازمان ملل متحد (به محض ورود هیئت حکومت اسلامی به سرکردگی کربلایی مموت احمدی نژاد) در طول هشت نوبت حضور احمدی نژاد در نیویورک، بوی بد دهان اعضای هیئت حکومت اسلامی بوده است ولاغیر!

شایان ذکر است که یکی از دلایل اصلی طولانی شدن مذاکرات هسته ای حکومت اسلامی با کشورهای پنج + یک در سوئیس و وین، که دوازده سال کش داده شد، عادت نداشتن اعضای هیئت حکومت اسلامی به استفاده از توالت فرنگی بوده است!، و اعضای هیئت هر وقت به قضای حاجت احتیاج پیدا می کردند با هواپیمای اختصاصی به تهران و مستراح مسجد شاه رفته و بعد از سبک کردن خود مجدداً به سوئیس و اتریش باز می گشتند!

باری و اما، من کاری به حرف مردم ندارم که چه می گویند. از نظر من ظریف وزیر امور خارجکی حکومت اسلامی آدم سالمیه!

حداقل بر خلاف سایر مقامات حکومت اسلامی که مدعی هستند از اول داشته اند و حتی از اموال شخصی و ارث پدری خرج انقلاب اسلامی و مملکت کرده اند (!) شرافتمندانه در کتاب خاطرات اش (آقای سفیر) می نویسد و صراحتاً می گوید روز های اول که به سازمان ملل متحد رفته بوده، حتی کت و پیراهن هم تنش نبوده است!

بیت:

به نادان آنچنان روزی رساند

که صد دانا در آن حیران بماند!

نداشتن پیراهن و کت (و حتی شلوار) و نداشتن کفش و قوت و غذا در قبل از پیروزی انقلاب، و حتی چند سالی بعد از انقلاب، فصل مشترک همهء مسئولان و مدیران کنونی مملکت است و حتی بعضی از آقایان که حالیه برای هر کدام از فرزندان شان یک لامبورگینی و یک پورشه خریده اند قبل از انقلاب ماشین سواری و خیابان و شهر را ندیده بودند!

بسیاری از این مدیران نماز خوان و خدا ترس و مومنی که دست شان چسبناک است و ماهیانه چند صد میلیون تومان حقوق و مزایا (بعون و قوه الهی!) بر می دارند، نه تنها کت تن شان نبود و پیراهن و کفش و جوراب نداشتند، بلکه به علت عدم دسترسی به غذای کافی دچار سوء تغذیه و چهرهء خشک شده و ریزش مو بودند!

این مدیران و مسئولان بدون به تن داشتن پیراهن و کت و با پای برهنه برای فعلگی و نظافت معابر و لایروبی انهار و جوی های آب کنار خیابان در فصل تعطیلی کشاورزی روستا را ترک کرده و برای کارگری به تهران می آمدند و در سر چهار راه ها اجتماع می کردند تا کسانی که به کارگر احتیاج دارند مراجعه و آنها را سر کار ببرند!

پس از پیروزی اسلام بر ایران و تشکیل حکومت اسلامی چون به همت حضرت آیت الله شیخ صادق خالخالی و دادگاه انقلاب اکثریت قریب به اتفاق بوروکرات ها و مدیران دولتی اعدام شده و بعضاً به خارج از کشور گریختند و کمبود نیروی انسانی جهت رتق و فتق امور اداری و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و سایر امور محسوس بود، به ناچار از سر چهار راه ها مدیر جمع کرده و کسانی را که در عمرشان کت نپوشیده بودند و پیراهن تن نکرده بودند و یک شکم غذای سیر نخورده بودند در مدیریت های مختلف و پست های حساس از وزارت و سفارت و نمایندگی در سازمان ملل گرفته تا چه و چه و چه گماردند!

حالیه کسانی که تا اوایل انقلاب قدرت خرید یک پیراهن نیمدار و یک کت دست دوم را نداشتند لباس خود را از بهترین برندهای خارجی انجام می دهند و در آپارتمان های تریبلکس و لاکچری شمال شهر تهران زندگی می کنند و حساب های بانکی اشان آنقدر کلان است که در بانک های کشور جا نمی گیرد و به ناچار به سوئیس منتقل کرده اند، و همه اشان هم می گویند: " ما از اول داشتیم! "

نداشتن کت و پیراهن که چیز مهمی نیست؛ ما خودمان یکی را می شناسیم که شلوار هم به تن نداشت و به بالاترین منصب دولتی رسید، و تازه به ونزوئلا رفت و خواهر و مادر رئیس جمهور متوفی آن کشور را هم در آغوش فشرد و آب لمبو کرد!

شجاعت حاج آقا کربلایی ضخیم وزیر امور خارجکی حکومت اسلامی (عاقد قرارداد لوزان چای!) و مبتکر پر کردن راکتور هسته ای با سیمان، در نوشتن خاطرات صحیح و اعتراف به نداشتن کت و پیراهن قابل تقدیر است و امیدواریم سایر مدیران حکومت اسلامی هم به تاسی از کربلایی ضخیم نکات تاریک و تاسفبار زندگی گذشته خود را بنویسند و ثبت تاریخ کنند تا مشت محکم دیگری بر دهان آمریکا و اروپا و ژاپن و برمه و سایر کشورهای جهان باشد!!

بازگشت به خانه