تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

25 آذر ماه 1394 ـ  16 ماه دسامبر 2015

نقش آرامش بخش وزارت ارشاد!

     کور شوم اگر دروغ بگويم: چند روز پيش جلوی دکهء روزنامه فروشی ایستادم تا مهنامه ای را خریداری کنم. در این اثنا خانم چادری ظاهراً خانه داری رسید و از صاحب دکه پرسید: "روزنامه باطله دارید؟" و چون پاسخ منفی شنید مجدداً گفت: "ارزان ترین روزنامه کدام است؟" صاحب دکه یک روزنامهء صبح را که دویست تومانی و در بین روزنامه های قلیل تیراژ کشور ارزان ترین روزنامه محسوب می شود به او معرفی کرد و خانم علاقمند به مطبوعات کشور گفت: "دو تا از همین بده". بعد دو تا روزنامه را گرفت و، در حالی که منتظر پس گرفتن صد تومان بافی مانده پول ش بود، به من رو کرد و گفت: "برای پاک کردن شیشه های خانه می خوام!"

       البته در گذشته هائی که کسی بخاطر ندارد، روزنامه ها به درد خواندن، و نه شيشه پاک کردن، می خوردند و عده ای روزنامه نگار بی تجربه و پرشور گاهی اوقات مطالبی در نقد قدرت و باندها و افراد سیاسی می نوشتند و دل خوانندگان را خنک و دل این عزیزان را به درد می آوردند و سر و کارشان به دادگاه می افتاد و روزنامه هم به "چاه ويل" می رفت !گاهی اوقات هم باعث رسوایی جمعی از ما بهتران می شدند و گزک دست دشمن داده و به اصطلاح خوراک برای ماهواره ها درست می کردند  اما اکنون، با کنار رفتن "داوطلبانه این روزنامه نگاران، الحمدلله روزنامه ها و جراید سر به راه و مطیع و بی دردسر شده اند و حالیه مدت هاست نه دادگاه مطبوعاتی برگزار می شود و نه جریده ای تعطیل.

       روزنامه ها و نشریات کشور هم، برای جلوگیری از تعطیل شدن و قطع آگهی دولتی و یارانهء وزارت ارشاد، بسیار سر به راه و مطیع و "همراه" شده اند. يعنی، مطبوعات روزانهء صبح کشور به بولتن خبری خبرگزاری های دولتی تبدیل شده و یا اخبار و گزارشات پخش شدهء روزهای قبل صدا و سیمای جمهوری اسلامی را چاپ می زنند !صفحاتی را به شهرداری فروخته اند و در قبال دریافت مبالغ کلان مرتباً و همه روزه از خدمات و تلاش های شهردار و شهرداری تحت فرماندهی اش تعریف و تمجید، و مطالب دیکته شده از روابط عمومی شهرداری را درج می کنند. و چون پول خوبی از شهرداری می رسد لاجرم انعکاس مسایل و مشکلات شهری و شکایات مردم از شهرداری در این روزنامه های مردمی جایی ندارد !صفحاتی هم به تبلیغ برای یک چهرهء سیاسی و اعضای خانوادهء محترم ایشان اختصاص دارد، و بقیهء صفحات هم مختص درج آگهی های دولتی و رپرتاژ آگهی های بخش خصوصی است ... البته، در گوشه و کنار صفحات آموزش آشپزی و طرز تهیه قیمه بادنجان، آگهی های بانک ها را هم به عنوان خبر می چپانند !جان کلام اینکه از هر خط و سطر و ستون پول در می آورند و دو هزار عدد تیراژ را هم به وزارت ارشاد دویست هزار جا زده و یارانهء چاق و چله ای می گیرند !
       مطبوعات و جراید، برای دریافت هرچه بیشتر یارانه دولتی از وزارت ارشاد و گرفتن آگهی دولتی در تعریف و تمجید از دولت و کارگزاران آن با هم مسابقه گذاشته اند و به تعریف نامه تبدیل گردیده اند. و اگر انتقاد و تعریض و افشاگری هم هست؛ انتقاد از رژیم صهیونیست و سرکوب آزادی های فردی و اجتماعی در آمریکا و تحدید آزادی مطبوعات در فرانسه و سوئیس می باشد! بعضی از این روزنامه ها حزبی هستند یعنی ارگان و ناشر حزبی به اصطلاح سیاسی می باشند که تمامی اعضای هیئت موسس و کادر رهبری و اعضای آن را می توان در یک فولکس واگن جا داد !
       با این تفاصیل، علاوه بر یارانه و امکانات دولتی که بابت روزنامهء قلیل تیراژ پانصد یا حداکثر هزار نسخه ای خود از وزارت فرهنگ و ارشاد حاج آقا جنتی می گیرند، یک بارانه و امکانات چرب هم از وزارت «کش ور» بابت حزب به بدن می زنند !
       اين روزنامه ها و نشریات که بهترين مصرف شان پاک کردن شیشه های خانه های مردم شده است، دکانی هستند که از در و دیوار آگهی آشکار و پنهان می گیرند: هم آگهی دولتی می گیرند، هم از شکست خوردگان سیاسی برای زنده نگاه داشتن آن ها در صفحات اول پول کلان می گیرند، هم از منتظر الوکاله ها و شهرت طلب ها و مبتلایان به خودنمایی پول می گیرند و هم با روابط عمومی کلیهء وزارتخانه ها و شهرداری ها و ادارات گاوبندی دارند !
       وضع کتاب از این هم مفتضحانه تر است. در مملکت هشتاد میلیونی تیراژ کتاب به صد و حداکثر دویست نسخه رسیده است و چون صرف نمی کند برای صد نسخه کتاب فیلم و زینگ تهیه و کتاب با ماشین چاپ افست رتاتیو و انواع ماشین های پیشرفته و معمول چاپ شود، کتاب ها را با یک نوع دستگاه فتوکپی به نام ریسوگراف چاپ (يعنی فتوکپی) می کنند !
       کتاب فروشی ها یکی پس از دیگری به ساندویچ فروشی و لباس زیر زنانه فروشی تبدیل می شوند و بزودی زود باید کتاب را در موزه ها جستجو کرد !
       عموم کتاب هایی هم که در صد نسخه یا صد و پنجاه نسخه فتوکپی می شوند يا کتاب های تجدید چاپی اند، یا کتاب های ممنوعهء الفیه شلفیه و خاطرات بانو مهوش و اسرار مگو، یا کتاب های ممنوع الانتشار آمده از آن سوی آب که همگی در پیاده روی جلوی دانشگاه تهران توسط دست فروش ها عرضه می شوند !

       در حال حاضر با تبدیل روزنامه ها به دکان کاسبی و تجارت و سر به راه و مطیع شدن ناشران جراید، و تعطیل کتاب و کتابخوانی، وزارت ارشاد یکی از آرام ترین ادوار خود از دوران مادها به این طرف را می گذراند و دیگر مطبوعات و جراید و نویسندگان و خبرنگاران و اهالی کتاب جزو جمعيت چالش برانگیز کشور محسوب نمی شوند و، بر خلاف ادعای سازمان های حقوق بشری و طرفداران آزادی قلم و بیان، "سانسور" مطلقاً و اصلاً وجود ندارد و اگر احیاناً در گذشته کتاب ها قبل از انتشار بازبینی و سانسور می شدند حالیه، با مديريت اکيد حاج آقا علی جنتی وزير محترم ارشاد اسلامی، اين وزارتخانه کتابی را که نویسنده و مؤلف و مترجم با صرف چند سال عمر و وقت و خون دل خوردن تهیه و به ارشاد جهت بازبینی داده با خوشروئی تمام تحویل می گیرد و از آن پس دیگر اصلاً به روی خود نمی آورد که چنین کتابی را برای صدور مجوز چاپ تحويل گرفته اند  بدين ترتيب کتاب بکلی در ارشاد گم و گور می شود و یا، اگر رحمی در کار باشد، به بایگانی می رود !نویسنده و ناشر هم پس از چند سال پیگیری و مراجعات مکرر به ادارهء کتاب یا بیمار و افسرده و مرحوم و در قطعه نام آوران بهشت زهرا دفن می شود و یا قید نویسندگی و تالیف و ترجمه را زده و به صف خريداران روزنامه های صبح جهت شیشه ماشین پاک کنی سرچهار راه ها و بلال فروشی روی می آورد !
       وزارت محترم ارشاد کننده و فرهنگ ساز هم برای دادن بیلان موفقیت های روزمره و توسعهء همه جانبهء بازار نشر مشکلی ندارد و برای رفع خجالت ناشی از این وضع، آمار چاپ کتاب های درسی مدارس و کتاب های کمک آموزشی و بولتن های دولتی و دفترچه راهنمای استفاده از لوازم منزل و آگهی نامه هایی که شرکت های تبلیغاتی چاپ می کنند و به نام پیک برتر و بدتر و امثال آن در خانه های مردم می اندازند را جزو آمار کتاب های چاپ شده می آورد.
       اگر هم احیانا تک و توک کتابی چاپ شود، با توجه به قیمت سرسام آور کاغذ و خدمات چاپ و صحافی، بهای آن آنقدر بالاست که یک دانشجو یا کارمند یا اهل فرهنگ با توجه به موجودی جیب اش به سراغ آن نمی رود و ترجیح می دهد با انکار اهميت کتاب، به جمعيت عظيم بی کتابان کشور بپيوندد.

بازگشت به خانه